« August 2006 | صفحه اصلی | October 2006 »
September 28, 2006
مریلند 1
پس حالا ما موندیم و ...
زبونم لال، تمرین دستفرمون و استغفرالله، عادت به "امریکن درایو استایل" و بلا دور، ادارهی راهنمایی و رانندهگی مریلند که در تمام امریکا به "مدارا و تسامح!" معروفه. به روح پاک پدرم از آن روز که در بند این آخری افتادم به بعد، نه تنها هیچ گواهینامهای از هیچ نقطهی دنیا، بلکه هیچ نوع تصدیقی، از جمله خلبانی، دیگه پیش چشم من معتبر نیست؛ حاضرم خودم رو حلق آویز کنم اگه یه مدعی بتونه به سلامت از این هفت خان بگذره! (چی کار دارین که اینهمهی دیگر اون رو چه جوری به دست آوردهاند؟ اصلاً شاید فقط فکر میکنند که بهدست آوردند!).
رفع و رجوع امور خانهی جدید و پیگیریهای مکرر در مورد تأخیر رسید اثاث پراگی، گشودن جعبهها، مرتب کردن اسبابیه، آنهم با شکاف شدید سلیقهها و طرز فکرهایی که اختلاف عمیق طبقاتی رنج میبرد، خرید کم و کسری، از قبیل مبل و میز نهارخوری که پس از بارها و مدتها جست و جوی جان کاه برای یافتن اجناسی مناسب، چیزایی خریدیم که از همان روز اول تا کنون با شرکت "مارلو" مسأله داریم، (عجب جملهی کمر شکنی!) و خلاصه جا افتادن در این مبارک منزل نو، دست کم دو ماه وقت نفیس را بر باد فنا داد.
تا اینکه روزی یادم آمد که ای بابا ما روزگاری راننده شده بودیم، درسته که این تصدیق چکی (که برای یادآوری شأن بالایش، همهجا اون رو "یوروپین درایور لایسنس" یا گواهینامهی اروپایی، خطابش میکردم) تا سال 2010 اعتبار داره، ولی بنا به اقوال متنوع، از سه ماه تا یک سال با اون نمیشه در امریکا ماشین روند؛ تراکتور یا دوچرخه رو اطلاع ندارم. لذا دیگه وقتشه که مجوز اینجایی راندن اتومبیل رو هم داشته باشیم. چند وقتی هم صرف تهیهی مواد لازم شد؛ دو برگهی متفاوت رسمی که آدرس محل سکونت را تأیید کند، برگهی ثبت ماشین، بیمه، تأییدیهی اقامت قانونی در امریکا و ... باری به هر جهت، از هر کدام به مقدار کافی برداشته، خیلی درویشانه به محلهی اعیاننشین راکویل بردیم. درعوض، مسئولان وظیفهشناس هم بسیار مهربانانه فرمودند: باید از سکوهایی چند، با سرافرازی بجهی؛ همچون: آزمون سلامت چشم، کلاس و امتحان خطرات مشروبات الکلیخوری هنگام رانندگی، پرسشهای مربوط به قوانین و اداب و رسوم خاص مریلند و نیز تست خیابان و الی آخر ِ بیانتهایش. و دو کتاب قطور قوانین راهنمایی و رانندهگی مریلند ِخاکطلا را گذاشتند زیر بغل ما تا برویم برای آمادهسازی خویشتن. 1. دست پدر و مادرم درد نکند که بچهی سالمی تحویل جامعه داده بودند و مشکل چشم یا حتی نیاز به عینک نداشت. 2. امتحان الکل رو هم یه جوری پاسش کردم. 3. ولی ولی امان از این تست قوانین! یه نگاهی به کتابها انداختم و دل به دریا سپردم و رفتم پای کامپیوتر؛ یکی، دوتا، سهتا ... وقت تمام! اوا! من که هنوز همهی سئوالا رو نخوندم؛ چه رسد به جواب ... هفتهی دیگه: یک، دو، ... دوازده، ... سرکار خانم، شما باید حداقل به 17 سئوال از این 20 تا رو ظرف 15 دقیقه درست جواب بدی؛ ایشاالله هفتهی بعد میتونی.
آخه پدر آمرزیده، لااقل این نوشتهها رو با حروف معمولی مینوشتین که تازهواردی مثه من اینهمه مشکل خوندن نداشته باشه. بابا جون ما خودمون از اول راهنمایی شروع کردیم به انگلیسیخونی، اما هیچ وقت برامون کلاس تندخونی متون و اصطلاحات رانندهگی، اونم متنی تماماً با حروف کاپیتال نذاشتن. تا حالا به ما یاد داده بودن مثه آدم فقط اول جملهها و اسامی خاص رو با حروف بزرگ بنویسیم. آقا اجازه! چشممون به این جور متون عادت نداره!
اوکی، پس مشکل من سرعته. یواشکی، بدون اینکه کسی بفهمه، از طریق دوست و آشنایان ایرانی پیشکسوت در پدیدهی رانندهگی، جست و جو برای یافتن یه مترجم را آغاز نمودم. ولی شبی از شبهای زمستانی سیاه و پرسوز، دیگ عشق آقای مسیحا خان ما فوران کرده از در وارد شده و غافلگیرانه برای همسر گلش یک سورپریز گرفت: بلیط ایران !
-اوا! عزیزم ولی تا حالا که میگفتی اگه برم ایران، منو به خاطر تو گرو میگیرند!
- نه دیگه. خطر رفع شده. آقای احمدینژاد وقت این حرفا رو نداره. خودت هم که دیگه توی صدای آمریکا یا رادیو فردا نیستی.
و چشمتون روز خورشیدگرفته نبینه! ایران رفتن همانا و ...
(تا من باقی قصه رو مینویسم، بهتون پیشنهاد میکنم دو قسمت آخر یادداشتام رو از ایران دوباره بخونین؛ خیلی بیربط نیست. )
بخش پایانی واشنگتن
خدمت دوستان، آشنایان، ...
بزرگورانی که از راههای دور یا نزدیک قدم رنجه کردند، اول با پوزش از خوانندهی پر و پا قرصم "پروانه خانم از تهران"، ما یه مختصر فوت موقت داشتیم و برگشتیم به این دار فانی، در ثانی خدا رفتهگان شما را هم رحمت کند و ثالثاً: طاهی جان، فعلاً این مقدمه (!) رو داشته باش:
اگه یادتون باشه، قصهی "من و تصدیق من" رو تا اونجا دنبال کردیم که این حقیرِ یه عالمه تقصیر به پراگ برگشتم برای تمام کردن کار با رادیو و اسباب کشی. دیگه وارد این مقوله نمیشم که بستن اثاثها و سپردن آنها به کامیون یه شرکت بینالمللی حمل و نقل که ادارهاش را آنجا چکیها به دست داشتند، به تنهایی چه راحت (!) بود. ولی از این نمیتونم بگذرم که هیچ صحنهای سوزناکتر از وداع من با گلدانها و گلهای نادرم نبود؛ چون ورود هرگونه گیاه به ایالات متحده ممنوع است؛ به علاوهی خوراکی: پس داغ کلی نوشیدنی حلال (!) و آجیل و حداقل 100 کیلو برنج ایرانی و گوشت و دیگر مواد غذایی بر شکم مبارک ماند. فدای سرتان و نوش جان دوستان.
برگردیم سر اصل "گواهینامه". بله! به گوش جانتان بگویم که تا ما برگردیم، آقای خلجی که تاحالا خدا را بنده نبود، دیگه هیچ رانندهای را هم به شاگردی قبول نداشت و بلکه خود را یک رانندهی مادرزادی ساخته بود. با این حال برای رعایت جانب احتیاط در برابر من، و نه نزد قانون، بدون گواهینامه نیامد فرودگاه و من البته هر طور بود، خود را به خانه رساندم؛ خانهای که یک استودیوی حدود 30 متری تشریف داشت و باید بهزودی جای مناسبتری مییافتیم. از آنجا که هر چه به مرکز شهر، نزدیکتر، باید بهای گزافتری میپرداختیم، به ناگزیر از کاخ سفید دوری گزیدیم و با معرفی دوست نازنین، سهیلا سازگارا رفتیم در همسایهگیشان از مجموعهی "بلرز" (که هیچ ربطی به رئیس انگلیس نداره) آپارتمانی یه خوابه رزرو کردیم. بازم انگار برای نیفزودن سردردتان، نباید وارد این امر بشم که آقامون گویا یادش رفته بود زمان تخلیهی آن استودیو را به صاحبخانهی وقت اعلام کند و در نتیجه جریمهی کلانی بر ما بستند؛ هر چند بعدها مثل اینکه یادشون رفت پول رو بگیرند! اثاثیهی اصلی که هنوز در راه جمهوری چک - امریکا (فکر کنم اون موقع تو کشتی بر فراز اقیانوسها) بود و اندک اسبابی را که در واشنگتن داشتیم با همان نازنین تویوتا از این ساختمان به آن ساختمان منتقل کردیم. در دورهی گذار از این سو به آن سوی شهر، اتفاق زیادی نیفتاد جز اینکه مردمون خیلی به خستهگی اعتراض کرد و همچنین، هنگام فشردن پای پربرکت بر پدال گاز، یکباره طناب باربند باز شد و تشک خوشخواب (!) پرتاب گشت وسط اتوبان! به هر روی اما ما به مقصد رسیدیم. ولی آپارتمانی که قرار بود به ما تحویل دهند، حاضر نبود! گفتند فعلاً وسایلتون رو بذارین تو یه آپارتمان خالی، تا مال خودتون آماده بشه. هنان هنان و کشان کشان خرت و پرتها رو بردیم طبقهی شانزدهم؛ مگه دیونه بودیم که با پله یا با دست اونا رو ببریم؟ این ساختمان ماورای مدرن، هم آسانسور داشت و هم چرخ دستی مخصوص چنین روزایی. با این حال وقتی نشستیم کف اتاق روی موکت کرمرنگ تمیزش، دریافتیم که انصافاً دیگه حس و حالش نیست که فردا – پسفردا همین بکش بکش رو تکرار کنیم. پس بنابراین (!) به خودمان توفیق اجباری دادیم که ماهی 400 دلار بیشتر تقدیم صاحبخانه کنیم و درعوض خیلی شاهانه در یک آپارتمان دوخوابه در مرز واشنگتن - مریلند اقامت گزینیم.
ای داد بیداد! پس از نظر شهرداری، ما جزء ایالت مریلند محسوب میشویم؛ یعنی که از نظر گرفتن گواهینامه، بدبخت شدم رفت پی کارش.
با جملهبندیهای بالا جور در نمیاومد تعریف کنم امتحان آیین نامه در واشنگتن دی سی به این صورت بود که یک جزوه شامل (به گمانم) صد سئوال به انضمام جوابهای درست، به دست داوطلبان عزیز میدادند تا مطالعه فرموده، برگردند آنها را پس بدهند. حضرت آقای ما هم در نوبت دوم به سادهگی از عهدهی این خطیر برآمده و شش ماه بعد (در همان پایتخت که هرچه آبادتر بادا؛ به ویژه خیابانهای پر چاله چولهاش!) نوبت تست شهرش به یک افسر افتاد که مسلمان و عرب از آب در آمده و امور با چند "اهلاً و سهلاً" سهل گرفته شد و با یک دور کوتاه در خیابان معمولی، کارت زرین "درایورز لایسنس" پیش کشاش شد. مبارک است انشاالله. خدا وکیلی اگه میگین من بعد از اون شیش ماه خون دل خوردن برای تعلیم، بخیلیم یا حسودیم میومد که اون مدرکش رو بگیره، سخت اشتباه میکنین؛ خدمتتون متذکر شده بودم که ایشون پیش از خرید تویوتای خوشگل من، یعنی با همون ماشین کرایهای قبلی و حتی قبل از دریافت اجازهی موقت رانندهگی کنار یه راننده هم به احدی اجازهی تکیه زدن بر جای بزرگان، پشت فرمون، ندادند و ما بیبحث و جدل (همچین چیزی میشه؟) غزل خداحافظی با رانندهگی رو خونده بودیم.
حالا ما موندیم و ...
September 23, 2006
کنفرانس "مشروطیت در دانشگاه مریلند"
اینم برا خاطر گل روی آقا رامین که حق زیادی به گردن مختصر دارن و درضمن گویا سخت مشتاق شنیدن مصاحبه ها و گزارش صوتی من هستن! خلاصه ی متن این گزارش، هفته ی پیش در سایت رادیو زمانه آمد؛ اینم متن کاملش:
البته مصاحبه ها همچنان کوتاه شده هستند. در فرصتی دیگر، خاصه گفت و گو با استاد احسان یارشاطر و دکتر حورا یاوری را کامل تقدیم می کنم.
همایش بینالمللی " انقلاب مشروطیت ایران و چشماندازهای جهانی آن"، در معروفترین دانشگاه ایالت مریلند آمریکا به پایان رسید.
آغاز سال تحصیلی امسال برابر بود با صد و پنجاهمین سال کار این دانشگاه. علاوه بر دیگر برنامهها و مراسم "جشن تولد دانشگاه مریلند" با صد و پنجاه شمع روی کیک بزرگ این مهمانی عظیم، مدیریت این دانشگاه برای نشان دادن پیشرفتهای علمی آن، به ویژه در زمینهی مطالعات مربوط به خاورمیانه و اسلام، به طور کلی، و مطالعات فارسی، به شکل خاص، از روز 21 تا 24 سپتامبر، برابر با سیام و سی و یکم شهریور تا دیروز، دوم مهرماه جاری، این سمینار را برگزار کرد.
این مراسم، همچنین مصادف بود با صدمین سالگرد انقلاب مشروطیت ایرن. به همین مناسبت، مرکز مطالعات فارسی این دانشگاه، به مدیریت پروفسور احمد کریمی حکاک، خاصه با همکاری کانون وکلای ایرانی در امریکا، این کنفراس چهار روزه را اداره و حمایت کرد.
بسیاری تاریخدانان و محققان انقلاب مشروطهی ایران را یکی از عمدهترین نقاط عطف در سرنوشت خاورمیانه برای تغییر مسیر آن از جهان سنتی به سمت دنیای مدرن میدانند. این رخداد در مرداد 1285 خورشیدی، برابر با سال1906 میلادی در ایران روی داد، اما بحثهای سیاسی و اجتماعی و مطالعات علمی درباره ی چهگونهگی، تبعات، نتایج و ناکامیهای آن همچنان بین اهل نظر رواج دارد.
در این کنفرانس تعدادی از فعالان فرهنگی و شخصیتهای علمی، به ویژه شماری از سرشناسترین کسانی که در مورد انقلاب مشروطیت مطالعات متمرکزی داشتهاند، سخنرانی کردند. مراسم معرفی و گشایش این کنفراس پنج شنبه شب و سخنرانیها ساعت هشت و نیم صبح جمعه شروع شد؛ با خوشآمدگویی جین جیمز اف هاریز، از دانشکدهی هنر و علوم انسانی، پروفسور مایکل لانگ، رئیس دپارتمان زبان، ادبیات و فرهنگ و دکتر کریمی حکاک.
بخش نخست این برنامه را دکتر احسان یارشاطر، مدیر دنشنامهی بزرگ "ایرانیکا" اداره کرد؛ با عنوان "انقلاب مشروطیت ایران: سابقهی یکصد ساله". در حاشیهی این گردهمایی، گفت و گویی با استاد یارشاطر انجام دادهام، و ابتدا از وی پرسیدم چرا رویداد مشروطیت ایران را عده ای انقلاب مشروطیت، و عده ای آن را جنبش مشروطیت میخوانند؟
سخنران بعدی سمینار " انقلاب مشروطیت ایران و چشماندازهای جهانی آن"، اروند آبراهامیان بود از برانچ کالج نیویورک، که در مورد رابطه ی انقلاب مشروطیت با ایران کنونی سخن گفت؛ با عنوان "انقلاب 1906 در سال 2006 ".
سپس دکتر ژانت آفاری، تاریخ دان نامی ایرانی و استاد دانشگاه پوردو، دربارهی "دموکراسی و ناسیونالیسم در ایران و موانع دموکراسی در ایران قرن بیستم" صحبت کرد. وی در نخسیتن کتابخود با عنوان "مشروطیت"، به "دخالت قدرتهای خارجی و عوامل بیرونی برای پانگرفتن دموکراسی در ایران" پرداخته است؛ او معتقد است بحثهای نخستین دموکراسی با ورود قشون خارجی به ایران در سالهای 1908 و 1911 متوقف شد. هرچند عدهای در مخالفت با "تئوری توطئه" کاملا با خانم آفاری موافق نیستند، وی در حال تدوین کتابی دیگر است در همین باره. جداگانه از او پرسیدم آیا در این تحقیق خود به نتایج تازهای دست یافته است که این نظریه را دنبال میکند؟
سخنران بعدی کنفرانس مشروطیت در دانشگاه مریلند، شائول بخاش، استاد دانشگاه جرج مسون بود. وی از "باز اندیشی راجع به اصلاحات؛ برخورد یا به هم رسیدن جامعهی مدنی و اسلام" گفت که خاصه در دورهی مشروطه در حکومت ایران علنا به موضوع مطرحی تبدیل شد. به اعتقاد او جنبش اصلاحات ایران که با انتخاب محمد خاتمی در 1997 به اوج رسید، نتیجهی مطالبات مختلفی بود اما از قوی ترین این عوامل، همان باور به نقش قانون، آزادی بیان، حقوق فردی و سرانجام جدایی دین از دولت بود.
عنوان سخنرانی مایکل زیرینسکی از دانشگاه ایالتی بویس، "بریتانیا و امریکا در ایران سالهای 1890 تا 1960، اهداف منتاقض و نتایج یگانه" بود.
نخستین سخنرانی بعد از ظهر جمعه را نویسنده و محقق، دکتر عباس میلانی، رئیس بخش مطالعات ایرانی دانشگاه استندفورد کرد با سرخط "محمدرضا شاه پهلوی، مشروطهخواهی و مدرنیته؛ یک تاریخ معذب". کتاب "معمای هویدا" میلانی، از پرفروش ترین و جنجال برانگیزترین نقدهایی است که بر تاریخ معصر ایران نوشته شده و به زبانهای مختلف، از جمله انگلیسی و فارسی در آمده است. وی کتاب را تلویحا خطاب به سردمداران حکومت ایران در دورهی پهلوی و جمهوری اسلامی با این جمله تمام میکند: "بر هر دو تبارتان لعنت باد!"
سپس نگین نبوی از دانشگاه نیویورک در مورد "مدرنیته، مطبوعات و افکار عمومی ایران در دوره ی مشروطیت" سخن گفت.
سخنرانی بعدی، متعلق به عباس امانت، استاد دانشگاه ییل بود با تیتر "خاطره و فراموشی در تاریخ نگاری انقلاب مشروطیت".
به گفتهی بسیاری از حاضران در این جلسات، از جمله دانشجویان علاقهمند به تاریخ ایران، یکی از جذابترین سخنرانیها را محمد توکلی طرقی کرد؛ استاد دانشگاه تورنتو و رئیس دپارتمان تاریخ شناسی در یکی از شعبههای این دانشگاه در کانادا؛ راجع به "مادرسالاری، میهن پرستی و مشروطیت". وی با استفاده از تعداد زیادی کاریکاتور که در نشریات دورهی مشروطه و اندکی پس از آن در ایران چاپ شده، نشان داد که "وطن" در آن هنگام به سان یک مادر پیر بیمار انگاشته میشد که فرزندان غیورش باید از آن پرستاری میکردند. در پایان سخنرانیاش، از وی خواستم این نکته را برای شنوندههای فارسی زبان رادیو زمانه نیز توضیح دهد:
مراسم شام با شرکت سخنرنان، حامیان مالی و دستاندرکاران کنفرانس "مشرطه" و دیگر مهمانان، را آوازه خوان دورگهی ایرانی – امریکایی، "هاله" زینت بخشید. هاله، ترکیبی از اشعار مولوی، فروغ فرخزاد و دیگران شاعران را به دو زبان فارسی و انگلیسی، با ریتم نوحههای مذهبی رایج در دههی گذشته و دورهی جنگ ایران اجرا کرد؛ کاری که مخاطبان حاضر را بین شگفتی و تحسین سرگردان نگاه میداشت. نوحهسراییهای آشنایی که بسیاری از آن متنفر هم هستند، و مداحانی چون آقای کویتی پور آن را در جمهوری اسلامی میخوانند، تبدیل شد به آواز دلنشین دختری جوان با لباسی باز در آمریکا؛ اما حتی او هم هنگام خواندن سینه میزد!
و روز دوم همایش انقلاب مشروطیت در ایران با سخنرانی ناهید مظفری، از مدرسهی هنرهای تصویری آغاز شد؛ به عنوان "دهخدا، مونتسکیو و فن مشروطهخواهی ایرانی". وی با اشاره به تأثیر جریان "روشنگری" اروپا و "دموکراسی خواهی اجتماعی" روسیه بر انقلاب مشرطهی ایران، بر این نکته تکیه کرد که برداشت مفاهیم از متون غربی و به کارگیری آنها در ادارهی کشور ایران سرونوشت غم انگیزی دارد.
پس از خانم مظفری، سیروس امیرمکری، عضو کانون وکلای ایرنی امریکا، اما در جایگاه یک محقق مستقل صحبت کرد؛ زیر موضوع "توزیع قدرت، مشروطیت و بحرانهای سیاسی".
فرزین وحدت، از کالج وسار، اما در مورد "بحث مذهبی بین آیتاللهها نائینی و نوری بر سر مشروطهگرایی و مدرنیته" سخن گفت.
"توجهی دوباره به حقوق؛ گسترش جامعهی قانونگرا و وضعیت قوهی قضائیه، هنگام مشروطیت" تیتر سخنان علی قیصری بود از دانشگاه سان دیاگو.
پانل عصر روز شنبه را دکتر حورا یاوری، استاد دانشگاه کلومبیا اداره کرد. خانم یاوری، منتقد برجستهی ادبی، بیرون از سالن کنفرانس برای ما از تأثیر انقلاب مشروطه ی ایران بر رمان فارسی میگوید:
شهرنوش پارسی پور، رمان نویس و مترجم کتاب "توبا و معنای شب" او، کامران تلطف، از دانشگاه آریزونا، به دو شخصیت رمانهای پارسی پور پرداختند: "زرین کلاه" و "توبا" که گویی دورهی قاجار و پهلوی را زیسته و سه واقعهی مهم تاریخ معاصر ایران، جنبش مشروطیت، جریان دکتر مصدق با ملی شدن صنعت نفت و انقلاب اسلامی را تجربه کرده است. توبای چهارده ساله، تن به ازعقدی میدهد که لازمهی عشق و وصال دو نفر دیگر است. اما پس از چهار سال علیه این تصمیم خود و آن شوهر، عصیان می کند و سپس همسر یک شاهزادهی قاجار میشود. توبا قالی باف است و در کتاب پارسی پور، نماد جامعهی ایران. توبا همراه فرزندانش، با داستانهای پی در پی و گاه در هم تنیده، روی کار آمدن جمهوری اسلامی را نیز میبیند. شهرنوش پارسی پور در رمانهایش به ویژه از اساطیر بهرهی بسیار میگیرد. این موضوع را در کناری، با خود او در میان می گذارم:
در این بخش از همایش، فیلم "زرین" نمایش داده شد، به کارگردانی شیرین نشاط و بازیگری خود شهرنوش پارسی پور در نقش مدیر یک روسپیخانه در تهران قدیم. زرین که روسپی جوانی است، با نارضایتی و بیاعتنایی، مردان متفاوتی را در بستر خود میپذیرد اما از هنگامی که یک نوازش برای او نخستین تجربهی لذت را آورد، او دیگر همهی مردان را بدون سر میبیند. "زرین" سراسیمه و وحشتزده، برای شست و شوی خود به حمام عمومی میرود، در برابر همه کاملا عریان میشود و آناندازه خود را میشوید و میسابد که پوستش زخمی و دیگرگون میشود و سپس برای توبه به امامزاده پناه میبرد اما انجا هم زنان را میبیند که سراسر سیاه پوشیدهاند، مرثیه سرایی میکنند و شیون سر میدهند و مردانی که همچنان سر ندارند و به تفسیر برخی، "یکسره آلتند". این فیلم برگرفته از مجموعه داستان "زنان بدون مردان" شهرنوش پارسی پور، در مراکش فیلم برداری شده است.
از دیگر سخنرانان کنفرانس انقلاب مشرطه در دانشگاه مریلند، تورج اتابکی، از موسسهی بین المللی تاریخ اجتماعی بود از هلند؛ با مطلب "جنبش مشروطیت در ایران و وابستهگیهای آن به سرزمینهای شمال دریای خزر". و لیمان استبینز، از دانشگاه شیکاگو، با مقالهی "بریتانیا و انقلاب مشروطه در بوشهر. لیمون میکوشد چکیدهای از تحقیقش را برای رادیو زمانه به فارسی بگوید:
همچنین توماس ام. ریکز، پژوهشگر مستقل، دربارهی "مسیونرهای پرسبیتری امریکایی در انقلاب تبریز، 1906 تا 1911 ؛ موقعیت بین المللی انقلاب مشروطهی ایران" صحبت کرد.
و سرانجام فرزین وجدانی، از دانشگاه ییل رشته سخنرانیهای همایش بینالمللی " انقلاب مشروطیت ایران و چشماندازهای جهانی آن"، را در دانشگاه مریلند آمریکا به پایان رساند؛ با طرح این پرسش که " آیا میتوان رابطه ی دولتهای عثمانی و ایرانی در دورهی استبداد صغیر را یک مورد همکاری فراملی خواند؟"
در کنار سالن کنفرانس، نمایشگاه عکسهای ارزشمند و نادری از دوران قاجار و مشروطه، و همچنین کتابهای سخنرانان در همین رابطه، برقرار بود.