« August 2006 | صفحه اصلی | October 2006 »

September 28, 2006

مریلند 1

پس حالا ما موندیم و ...

زبونم لال، تمرین دست­فرمون و استغفرالله، عادت به "امریکن درایو استایل" و بلا دور، اداره­ی راهنمایی و راننده­گی مریلند که در تمام امریکا به "مدارا و تسامح!" معروفه. به روح پاک پدرم از آن روز که در بند این آخری­ افتادم به بعد، نه تنها هیچ گواهی­نامه­ای از هیچ نقطه­ی دنیا، بلکه هیچ نوع تصدیقی، از جمله خلبانی، دیگه پیش چشم من معتبر نیست؛ حاضرم خودم رو حلق آویز کنم اگه یه مدعی بتونه به سلامت از این هفت خان بگذره! (چی کار دارین که این­همه­ی دیگر اون رو چه جوری به دست آورده­اند؟ اصلاً شاید فقط فکر می­کنند که به­دست آوردند!).

رفع و رجوع امور خانه­ی جدید و پی­گیری­های مکرر در مورد تأخیر رسید اثاث پراگی، گشودن جعبه­ها، مرتب کردن اسبابیه، آن­هم با شکاف شدید سلیقه­ها و طرز فکرهایی که اختلاف عمیق طبقاتی رنج می­برد، خرید کم­ و کسری، از قبیل مبل و میز نهارخوری که پس از بارها و مدت­ها جست و جوی جان کاه برای یافتن اجناسی مناسب، چیزایی خریدیم که از همان روز اول تا کنون با شرکت "مارلو" مسأله داریم، (عجب جمله­ی کمر شکنی!) و خلاصه جا افتادن در این مبارک منزل نو، دست کم دو ماه وقت نفیس را بر باد فنا داد.

تا این­که روزی یادم آمد که ای بابا ما روزگاری راننده شده بودیم، درسته که این تصدیق چکی (که برای یادآوری شأن بالایش، همه­جا اون رو "یوروپین درایور لایسنس" یا گواهی­نامه­ی اروپایی، خطابش می­کردم) تا سال 2010 اعتبار داره، ولی بنا به اقوال متنوع، از سه ماه تا یک سال  با اون نمی­شه در امریکا ماشین روند؛ تراکتور یا دوچرخه رو اطلاع ندارم. لذا دیگه وقتشه که مجوز این­جایی راندن اتومبیل رو هم داشته باشیم. چند وقتی هم صرف تهیه­ی مواد لازم شد؛ دو برگه­ی متفاوت رسمی که آدرس محل سکونت را تأیید کند، برگه­ی ثبت ماشین، بیمه، تأییدیه­ی اقامت قانونی در امریکا و ...  باری به هر جهت، از هر کدام به مقدار کافی برداشته، خیلی درویشانه به محله­ی اعیان­نشین راک­ویل بردیم. درعوض، مسئولان وظیفه­شناس هم بسیار مهربانانه فرمودند: باید از سکوهایی چند، با سرافرازی بجهی؛ هم­چون: آزمون سلامت چشم، کلاس و امتحان خطرات مشروبات الکلی­خوری هنگام رانند­گی، پرسش­های مربوط به قوانین و اداب و رسوم خاص مریلند و نیز تست خیابان و الی آخر ِ بی­انتهایش. و دو کتاب قطور قوانین راه­نمایی و راننده­گی مریلند ِخاک­طلا را گذاشتند زیر بغل ما تا برویم برای آماده­سازی خویشتن. 1. دست پدر و مادرم درد نکند که بچه­ی سالمی تحویل جامعه داده بودند و مشکل چشم یا حتی نیاز به عینک نداشت.  2. امتحان الکل رو هم یه جوری پاسش کردم. 3. ولی ولی امان از این تست قوانین! یه نگاهی به کتاب­ها انداختم و دل به دریا سپردم و رفتم پای کامپیوتر؛ یکی، دوتا، سه­تا ... وقت تمام! اوا! من که هنوز همه­ی سئوالا رو نخوندم؛ چه رسد به جواب ... هفته­ی دیگه: یک، دو، ... دوازده، ... سرکار خانم، شما باید حداقل به 17  سئوال از این 20 تا رو ظرف 15 دقیقه درست جواب بدی؛ ایشاالله هفته­ی بعد می­تونی.

آخه پدر آمرزیده، لااقل این نوشته­ها رو با حروف معمولی می­نوشتین که تازه­واردی مثه من این­همه مشکل خوندن نداشته باشه. بابا جون ما خودمون از اول راهنمایی شروع کردیم به انگلیسی­خونی، اما هیچ وقت برامون کلاس تندخونی متون و اصطلاحات راننده­گی، اونم متنی تماماً با حروف کاپیتال نذاشتن. تا حالا به ما یاد داده بودن مثه آدم فقط اول جمله­ها و اسامی خاص رو با حروف بزرگ بنویسیم. آقا اجازه! چشممون به این جور متون عادت نداره!

اوکی، پس مشکل من سرعته. یواشکی، بدون این­که کسی بفهمه، از طریق دوست و آشنایان ایرانی پیش­کسوت در پدیده­ی راننده­گی، جست و جو برای یافتن یه مترجم را آغاز نمودم. ولی شبی از شب­های زمستانی سیاه و پرسوز، دیگ عشق آقای مسیحا خان ما فوران کرده از در وارد شده و غافل­گیرانه برای همسر گلش یک سورپریز گرفت: بلیط ایران !

-اوا! عزیزم ولی تا حالا که می­گفتی اگه برم ایران، منو به خاطر تو گرو می­گیرند!

- نه دیگه. خطر رفع شده. آقای احمدی­نژاد وقت این حرفا رو نداره. خودت هم که دیگه توی صدای آمریکا یا رادیو فردا نیستی.

و چشم­تون روز خورشیدگرفته نبینه! ایران رفتن همانا و ...  

(تا من باقی قصه رو می­نویسم، بهتون پیشنهاد می­کنم دو قسمت آخر یادداشت­ام رو از ایران دوباره بخونین؛ خیلی بی­ربط نیست. ) 

 

10:55 PM | نظر:(2)

بخش پایانی واشنگتن

خدمت دوستان، آشنایان، ...

بزرگورانی که از راه­های دور یا نزدیک قدم رنجه کردند، اول با پوزش از خواننده­ی پر و پا قرصم "پروانه خانم از تهران"، ما یه مختصر فوت موقت داشتیم و برگشتیم به این دار فانی، در ثانی خدا رفته­گان شما را هم رحمت کند و ثالثاً: طاهی جان، فعلاً این مقدمه (!) رو داشته باش:

اگه یادتون باشه، قصه­ی "من و تصدیق من" رو تا اونجا دنبال کردیم که این حقیرِ یه عالمه تقصیر به پراگ برگشتم برای تمام کردن کار با رادیو و اسباب کشی. دیگه وارد این مقوله نمی­شم که بستن اثاث­ها و سپردن آن­ها به کامیون­ یه شرکت بین­المللی حمل و نقل که اداره­اش را آن­جا چکی­ها به دست داشتند، به تنهایی چه راحت (!) بود. ولی از این نمی­تونم بگذرم که هیچ صحنه­ای سوزناک­تر از وداع من با گلدان­­ها و گل­های نادرم نبود؛ چون ورود هرگونه گیاه به ایالات متحده ممنوع است؛ به علاوه­ی خوراکی: پس داغ کلی نوشیدنی­ حلال (!) و آجیل و حداقل 100 کیلو برنج ایرانی و گوشت و دیگر مواد غذایی بر شکم مبارک ماند. فدای سرتان و نوش جان دوستان.

برگردیم سر اصل "گواهی­نامه". بله! به گوش جان­تان بگویم که تا ما برگردیم، آقای خلجی که تاحالا خدا را بنده نبود، دیگه هیچ راننده­ای را هم به شاگردی قبول نداشت و بلکه خود را یک راننده­ی مادرزادی ساخته بود. با این حال برای رعایت جانب احتیاط در برابر من، و نه نزد قانون، بدون گواهی­نامه نیامد فرودگاه و من البته هر طور بود، خود را به خانه رساندم؛ خانه­ای که یک استودیوی حدود 30 متری تشریف داشت و باید به­زودی جای مناسب­تری می­یافتیم. از آن­جا که هر چه به مرکز شهر، نزدیک­تر، باید بهای گزاف­تری می­پرداختیم، به ناگزیر از کاخ سفید دوری گزیدیم و با معرفی دوست نازنین، سهیلا سازگارا رفتیم در همسایه­گی­شان از مجموعه­ی "بلرز" (که هیچ ربطی به رئیس انگلیس نداره)­ آپارتمانی یه خوابه رزرو کردیم. بازم انگار برای نیفزودن سردردتان، نباید وارد این­ امر بشم که آقامون گویا یادش رفته بود زمان تخلیه­ی آن استودیو را به صاحب­خانه­ی وقت اعلام کند و در نتیجه جریمه­ی کلانی بر ما بستند؛ هر چند بعدها مثل این­که یادشون رفت پول رو بگیرند! اثاثیه­ی اصلی که هنوز در راه جمهوری چک - امریکا (فکر کنم اون موقع تو کشتی بر فراز اقیانوس­ها) بود و اندک اسبابی را که در واشنگتن داشتیم با همان نازنین تویوتا از این ساختمان به آن ساختمان منتقل کردیم. در دوره­ی گذار از این سو به آن سوی شهر، اتفاق زیادی نیفتاد جز این­که مردمون خیلی به خسته­گی اعتراض کرد و همچنین، هنگام فشردن پای پربرکت بر پدال گاز، یک­باره طناب باربند باز شد و تشک خوش­خواب (!) پرتاب گشت وسط اتوبان! به هر روی اما ما به مقصد رسیدیم. ولی آپارتمانی که قرار بود به ما تحویل دهند، حاضر نبود! گفتند فعلاً وسایلتون رو بذارین تو یه آپارتمان خالی، تا مال خودتون آماده بشه. هنان هنان و کشان کشان خرت و پرت­ها رو بردیم طبقه­ی شانزدهم؛ مگه دیونه بودیم که با پله یا با دست اونا رو ببریم؟ این ساختمان ماورای مدرن، هم آسانسور داشت و هم چرخ دستی مخصوص ­چنین روزایی. با این حال وقتی نشستیم کف اتاق روی موکت کرم­رنگ تمیزش، دریافتیم که انصافاً دیگه حس و حالش نیست که فردا – پس­فردا همین بکش بکش رو تکرار کنیم. پس بنابراین (!) به خودمان توفیق اجباری دادیم که ماهی 400 دلار بیشتر تقدیم صاحب­خانه کنیم و درعوض خیلی شاهانه در یک آپارتمان دوخوابه در مرز واشنگتن - مریلند اقامت گزینیم.

ای داد بی­داد! پس از نظر شهرداری، ما جزء ایالت مریلند محسوب می­شویم؛ یعنی که از نظر گرفتن گواهی­نامه، بدبخت شدم رفت پی کارش.

با جمله­بندی­های بالا جور در نمی­اومد تعریف کنم امتحان آیین نامه در واشنگتن دی سی به این صورت بود که یک جزوه­ شامل (به گمانم) صد سئوال به انضمام جواب­های درست، به دست داوطلبان عزیز می­دادند تا مطالعه فرموده، برگردند آن­ها را پس بدهند. حضرت آقای ما هم در نوبت دوم به ساده­گی از عهده­ی این خطیر برآمده و شش ماه بعد (در همان پایتخت که هرچه آبادتر بادا؛ به ویژه خیابان­های پر چاله چوله­اش!) نوبت تست شهرش به یک افسر افتاد که مسلمان و عرب از آب در آمده و امور با چند "اهلاً و سهلاً" سهل گرفته شد و با یک دور کوتاه در خیابان معمولی، کارت زرین "درایورز لایسنس" پیش کش­اش شد. مبارک است انشاالله. خدا وکیلی اگه می­گین من بعد از اون شیش ماه خون دل خوردن برای تعلیم، بخیلی­م یا حسودی­م می­ومد که اون مدرکش رو بگیره، سخت اشتباه می­کنین؛ خدمتتون متذکر شده بودم که ایشون پیش از خرید تویوتای خوشگل من، یعنی با همون ماشین کرایه­ای قبلی و حتی قبل از دریافت اجازه­ی موقت راننده­گی کنار یه راننده هم به احدی اجازه­ی تکیه زدن بر جای بزرگان، پشت فرمون، ندادند و ما بی­بحث و جدل (همچین چیزی می­شه؟) غزل خداحافظی با راننده­گی رو خونده بودیم.

حالا ما موندیم و ...

1:21 AM | نظر:(2)

September 23, 2006

کنفرانس "مشروطیت در دانشگاه مریلند"

اینم برا خاطر گل روی آقا رامین که حق زیادی به گردن مختصر دارن و درضمن گویا سخت مشتاق شنیدن مصاحبه ها و گزارش صوتی من هستن! خلاصه ی متن این گزارش، هفته ی پیش در سایت رادیو زمانه آمد؛ اینم متن کاملش:

البته مصاحبه ها همچنان کوتاه شده هستند. در فرصتی دیگر، خاصه گفت و گو با استاد احسان یارشاطر و دکتر حورا یاوری را کامل تقدیم می کنم.

همایش بین­المللی " انقلاب مشروطیت ایران و چشم­اندازهای جهانی آن"، در معروف­ترین دانشگاه ایالت مریلند آمریکا به پایان رسید.

آغاز سال تحصیلی امسال برابر بود با صد و پنجاهمین سال کار این دانشگاه. علاوه بر دیگر برنامه­ها و مراسم "جشن تولد دانشگاه مریلند" با صد و پنجاه شمع روی کیک بزرگ این مهمانی عظیم، مدیریت این دانشگاه برای نشان دادن پیشرفت­های علمی آن، به ویژه در زمینه­ی مطالعات مربوط به خاورمیانه و اسلام، به طور کلی، و مطالعات فارسی، به شکل خاص، از روز 21 تا 24 سپتامبر، برابر با سی­ام و سی و یکم شهریور تا دیروز، دوم مهرماه جاری، این سمینار را برگزار کرد.

این مراسم، همچنین مصادف بود با صدمین سال­گرد انقلاب مشروطیت ایرن. به همین مناسبت، مرکز مطالعات فارسی این دانشگاه، به مدیریت پروفسور احمد کریمی حکاک، خاصه با هم­کاری کانون وکلای ایرانی در امریکا، این کنفراس چهار روزه­ را اداره و حمایت کرد.

بسیاری تاریخ­دانان و محققان انقلاب مشروطه­ی ایران را یکی از عمده­ترین نقاط عطف در سرنوشت خاورمیانه برای تغییر مسیر آن از جهان سنتی به سمت دنیای مدرن می­دانند. این رخ­داد در مرداد 1285 خورشیدی، برابر با سال1906 میلادی در ایران روی داد، اما بحث­های سیاسی و اجتماعی و مطالعات علمی درباره ی چه­گونه­گی، تبعات، نتایج و ناکامی­های آن همچنان بین اهل نظر رواج دارد.

در این کنفرانس تعدادی از فعالان فرهنگی و شخصیت­های علمی، به ویژه شماری از سرشناس­ترین کسانی که در مورد انقلاب مشروطیت مطالعات متمرکزی داشته­اند، سخنرانی کردند. مراسم معرفی و گشایش این کنفراس پنج شنبه شب و سخنرانی­ها ساعت هشت و نیم صبح جمعه شروع شد؛ با خوش­آمدگویی جین جیمز اف هاریز، از دانشکده­ی هنر و علوم انسانی، پروفسور مایکل لانگ، رئیس دپارتمان زبان، ادبیات و فرهنگ و دکتر کریمی حکاک.

بخش نخست این برنامه را دکتر احسان یارشاطر، مدیر دنش­نامه­ی بزرگ "ایرانیکا" اداره کرد؛ با عنوان "انقلاب مشروطیت ایران: سابقه­ی یک­صد ساله". در حاشیه­ی این گردهمایی، گفت و گویی با استاد یارشاطر انجام داده­ام، و ابتدا از وی پرسیدم چرا رویداد مشروطیت ایران را عده ای انقلاب مشروطیت، و عده ای آن را جنبش مشروطیت می­خوانند؟

سخنران بعدی سمینار " انقلاب مشروطیت ایران و چشم­اندازهای جهانی آن"، اروند آبراهامیان بود از برانچ کالج نیویورک، که در مورد رابطه ی انقلاب مشروطیت با ایران کنونی سخن گفت؛ با عنوان "انقلاب 1906 در سال 2006 ".

سپس دکتر ژانت آفاری، تاریخ دان نامی ایرانی و استاد دانشگاه پوردو، درباره­ی "دموکراسی و ناسیونالیسم در ایران و موانع دموکراسی در ایران قرن بیستم" صحبت کرد. وی در نخسیتن کتاب­خود با عنوان "مشروطیت"، به "دخالت قدرت­های خارجی و عوامل بیرونی برای پانگرفتن دموکراسی در ایران" پرداخته است؛ او معتقد است بحث­های نخستین دموکراسی با ورود قشون خارجی به ایران در سال­های 1908 و 1911 متوقف شد. هرچند عده­ای در مخالفت با "تئوری توطئه" کاملا با خانم آفاری موافق نیستند، وی در حال تدوین کتابی دیگر است در همین باره. جداگانه از او پرسیدم آیا در این تحقیق خود به نتایج تازه­ای دست یافته است که این نظریه را دنبال می­کند؟

سخنران بعدی کنفرانس مشروطیت در دانشگاه مریلند، شائول بخاش، استاد دانشگاه جرج مسون بود. وی از "باز اندیشی راجع به اصلاحات؛ برخورد یا به هم رسیدن جامعه­ی مدنی و اسلام" گفت که خاصه در دوره­ی مشروطه در حکومت ایران علنا به موضوع مطرحی تبدیل شد. به اعتقاد او جنبش اصلاحات ایران که با انتخاب محمد خاتمی در 1997 به اوج رسید، نتیجه­ی مطالبات مختلفی بود اما از قوی ترین این عوامل، همان باور به نقش قانون، آزادی بیان، حقوق فردی و سرانجام جدایی دین از دولت بود.

عنوان سخنرانی مایکل زیرینسکی از دانشگاه ایالتی بویس، "بریتانیا و امریکا در ایران سال­های 1890 تا 1960، اهداف منتاقض و نتایج یگانه" بود.

نخستین سخنرانی بعد از ظهر جمعه را نویسنده و محقق، دکتر عباس میلانی، رئیس بخش مطالعات ایرانی دانشگاه استندفورد کرد با سرخط "محمدرضا شاه پهلوی، مشروطه­خواهی و مدرنیته؛ یک تاریخ معذب". کتاب "معمای هویدا" میلانی، از پرفروش ترین و جنجال برانگیزترین نقدهایی است که بر تاریخ معصر ایران نوشته شده و به زبان­های مختلف، از جمله انگلیسی و فارسی در آمده است. وی کتاب را تلویحا خطاب به سردمداران حکومت ایران در دوره­ی پهلوی و جمهوری اسلامی با این جمله تمام می­کند: "بر هر دو تبارتان لعنت باد!"

سپس نگین نبوی از دانشگاه نیویورک در مورد "مدرنیته، مطبوعات و افکار عمومی ایران در دوره ی مشروطیت" سخن گفت.

سخنرانی بعدی، متعلق به عباس امانت، استاد دانشگاه ییل بود با تیتر "خاطره و فراموشی در تاریخ نگاری انقلاب مشروطیت".

به گفته­ی بسیاری از حاضران در این جلسات، از جمله دانشجویان علاقه­مند به تاریخ ایران، یکی از جذاب­ترین سخنرانی­ها را محمد توکلی طرقی کرد؛ استاد دانشگاه تورنتو و رئیس دپارتمان تاریخ شناسی در یکی از شعبه­های این دانشگاه در کانادا؛ راجع به "مادرسالاری، میهن پرستی و مشروطیت". وی با استفاده از تعداد زیادی کاریکاتور که در نشریات دوره­ی مشروطه و اندکی پس از آن در ایران چاپ شده، نشان داد که "وطن" در آن هنگام به سان یک مادر پیر بیمار انگاشته می­شد که فرزندان غیورش باید از آن پرستاری می­کردند. در پایان سخنرانی­اش، از وی خواستم این نکته را برای شنونده­های فارسی زبان رادیو زمانه نیز توضیح دهد:

مراسم شام با شرکت سخنرنان، حامیان مالی و دست­اندرکاران کنفرانس "مشرطه" و دیگر مهمانان، را آوازه خوان دورگه­ی ایرانی – امریکایی، "هاله" زینت بخشید. هاله، ترکیبی از اشعار مولوی، فروغ فرخزاد و دیگران شاعران را به دو زبان فارسی و انگلیسی، با ریتم نوحه­های مذهبی رایج در دهه­ی گذشته و دوره­ی جنگ ایران اجرا کرد؛ کاری که مخاطبان حاضر را بین شگفتی و تحسین سرگردان نگاه می­داشت. نوحه­سرایی­های آشنایی که بسیاری از آن متنفر هم هستند، و مداحانی چون آقای کویتی پور آن را در جمهوری اسلامی می­خوانند، تبدیل شد به آواز دلنشین دختری جوان با لباسی باز در آمریکا؛ اما حتی او هم هنگام خواندن سینه می­زد!

و روز دوم همایش انقلاب مشروطیت در ایران با سخنرانی ناهید مظفری، از مدرسه­ی هنرهای تصویری آغاز شد؛ به عنوان "دهخدا، مونتسکیو و فن مشروطه­خواهی ایرانی". وی با اشاره به تأثیر جریان "روشنگری" اروپا و "دموکراسی خواهی اجتماعی" روسیه بر انقلاب مشرطه­ی ایران، بر این نکته تکیه کرد که برداشت مفاهیم از متون غربی و به کارگیری آنها در اداره­ی کشور ایران سرونوشت غم انگیزی دارد.

پس از خانم مظفری، سیروس امیرمکری، عضو کانون وکلای ایرنی امریکا، اما در جایگاه یک محقق مستقل صحبت کرد؛ زیر موضوع "توزیع قدرت، مشروطیت و بحران­های سیاسی".

فرزین وحدت، از کالج وسار، اما در مورد "بحث مذهبی بین آیت­الله­ها نائینی و نوری بر سر مشروطه­گرایی و مدرنیته" سخن گفت.

"توجهی دوباره به حقوق؛ گسترش جامعه­ی قانون­گرا و وضعیت قوه­ی قضائیه، هنگام مشروطیت" تیتر سخنان علی قیصری بود از دانشگاه سان دیاگو.

پانل عصر روز شنبه را دکتر حورا یاوری، استاد دانشگاه کلومبیا اداره کرد. خانم یاوری، منتقد برجسته­ی ادبی، بیرون از سالن کنفرانس برای ما از تأثیر انقلاب مشروطه ی ایران بر رمان فارسی می­گوید:

شهرنوش پارسی پور، رمان نویس و مترجم کتاب "توبا و معنای شب" او، کامران تلطف، از دانشگاه آریزونا، به دو شخصیت رمان­های پارسی پور پرداختند: "زرین کلاه" و "توبا" که گویی دوره­ی قاجار و پهلوی را زیسته و سه واقعه­ی مهم تاریخ معاصر ایران، جنبش مشروطیت، جریان دکتر مصدق با ملی شدن صنعت نفت و انقلاب اسلامی را تجربه کرده است. توبای چهارده ساله، تن به ازعقدی می­دهد که لازمه­ی عشق و وصال دو نفر دیگر است. اما پس از چهار سال علیه این تصمیم خود و آن شوهر، عصیان می کند و سپس همسر یک شاهزاده­ی قاجار می­شود. توبا قالی باف است و در کتاب پارسی پور، نماد جامعه­ی ایران. توبا همراه فرزندانش، با داستان­های پی در پی و گاه در هم تنیده، روی کار آمدن جمهوری اسلامی را نیز می­بیند. شهرنوش پارسی پور در رمان­هایش به ویژه از اساطیر بهره­ی بسیار می­گیرد. این موضوع را در کناری، با خود او در میان می گذارم:

در این بخش از همایش، فیلم "زرین" نمایش داده شد، به کارگردانی شیرین نشاط و بازی­گری خود شهرنوش پارسی پور در نقش مدیر یک روسپی­خانه در تهران قدیم. زرین که روسپی جوانی است، با نارضایتی و بی­اعتنایی، مردان متفاوتی را در بستر خود می­پذیرد اما از هنگامی که یک نوازش برای او نخستین تجربه­ی لذت را آورد، او دیگر همه­ی مردان را بدون سر می­بیند. "زرین" سراسیمه و وحشت­زده، برای شست و شوی خود به حمام عمومی می­رود، در برابر همه کاملا عریان می­شود و آن­اندازه خود را می­شوید و می­سابد که پوستش زخمی و دیگرگون می­شود و سپس برای توبه به امامزاده پناه می­برد اما انجا هم زنان را می­بیند که سراسر سیاه پوشیده­اند، مرثیه سرایی می­کنند و شیون سر می­دهند و مردانی که همچنان سر ندارند و به تفسیر برخی، "یک­سره آلت­ند". این فیلم برگرفته از مجموعه داستان "زنان بدون مردان" شهرنوش پارسی پور، در مراکش فیلم برداری شده است.

از دیگر سخنرانان کنفرانس انقلاب مشرطه در دانشگاه مریلند، تورج اتابکی، از موسسه­ی بین المللی تاریخ اجتماعی بود از هلند؛ با مطلب "جنبش مشروطیت در ایران و وابسته­گی­های آن به سرزمین­های شمال دریای خزر". و لیمان استبینز، از دانشگاه شیکاگو، با مقاله­ی "بریتانیا و انقلاب مشروطه در بوشهر. لیمون می­کوشد چکیده­ای از تحقیقش را برای رادیو زمانه به فارسی بگوید:

همچنین توماس ام. ریکز، پژوهشگر مستقل، درباره­ی "مسیونرهای پرسبیتری امریکایی در انقلاب تبریز، 1906 تا 1911 ؛ موقعیت بین المللی انقلاب مشروطه­ی ایران" صحبت کرد.

و سرانجام فرزین وجدانی، از دانشگاه ییل رشته سخنرانی­های همایش بین­المللی " انقلاب مشروطیت ایران و چشم­اندازهای جهانی آن"، را در دانشگاه مریلند آمریکا به پایان رساند؛ با طرح این پرسش که " آیا می­توان رابطه ی دولت­های عثمانی و ایرانی در دوره­ی استبداد صغیر را یک مورد هم­کاری فراملی خواند؟"

در کنار سالن کنفرانس، نمایش­گاه عکس­های ارزشمند و نادری از دوران قاجار و مشروطه، و همچنین کتاب­های سخنرانان در همین رابطه، برقرار بود.

1:28 AM | نظر:(5)

September 22, 2006

کنفرانس مشروطیت در دانشگاه مریلند ۱

Part 1 - Listen now (streaming)

Download mp3 file - Download Real Audio file (Right click->Save Target As...)

7:10 PM | نظر:(0)

کنفرانس مشروطیت در دانشگاه مریلند ۲

Part 2 - Listen now (streaming)

Download mp3 file - Download Real Audio file (Right click->Save Target As...)

7:10 PM | نظر:(0)

کنفرانس مشروطیت در دانشگاه مریلند ۳

Part 3 - Listen now (streaming)

Download mp3 file - Download Real Audio file (Right click->Save Target As...)

7:08 PM | نظر:(0)

کنفرانس مشروطیت در دانشگاه مریلند ۴

Part 4 - Listen now (streaming)

Download mp3 file - Download Real Audio file (Right click->Save Target As...)

7:02 PM | نظر:(0)