« تصور، اعتراف، پیشنهاد | صفحه اصلی | کوشش آن حق‌گزاران یاد باد »

September 24, 2008

مقر میام

چند وقت بود این کلمه رو نشنیده بودم؟ اساسا خیلی از عبارت‌ها و اصطلاح‌های ظاهرا مهجور رو از پدرم به یاد دارم. امشب هم یادش کردم و می‌خوام "مُقر" بیام (یعنی اعتراف کنم) که به گمانم من دختر حسودی هستم! و تازه این‌که مدتی است دوباره و به دلیلی کاملا جدید، حسودی‌م بدجوری درد می‌کنه! یه عالمه خبر در یک وجبی‌م اتفاق می‌افته که از یک طرف وسوسه‌ی خبرنگاری می‌گه "بگو"، ولی از یه طرف دیگه شاید رسانه‌ی محل کارم بگه "نگو". خلاصه عین یه حسود واقعی بین این "بگو مگو"های میون "خبر" و "خبرنگار" و "رسانه" گیر کردم و حاصل آن که رگ حرص خوردنم ورقلنبیده که چرا همه می‌گن، من نگم؟

September 24, 2008 4:44 AM

 نظرها

اين نگو ها زياد بوده و حالا هم گويي زياد تر شده است . جهت گيري ها در رسانه ها هر چه مي گذرد عريان تر مي شود . متاسفم كه صداي آمريكا هم به اين درد گرفتار است. اينكه صداي آمريكا در گزينش مصاحبه شوندگان چگونه عمل كند و خطوط قرمزش تا كجاها كشيده شود موضوعي است و شهامت شما در اين پست موضوعي ديگر و البته قابل ستايش . شاد باشيد و موفق .

ali October 22, 2008 10:36 AM

salam...movafagh bashid

حمیدرضا October 19, 2008 11:06 AM

"""""سلام"""""
ماهي جان من حق دارم نگران هموطنانم باشم بويژه كه من غلط نكنم به نوعي همكار حاشيه اي مطبو عاتي ي
شما اهالي ي شعور و بيان هستم .اگر چه بگو نه اي مجازي.!
بنا بر اين دوست دارم از نگرا ني عدم حضور
جناب "بهارلو" و غيبت ويا حذف "الهام ستاكي"
از بر نا مه ها مطلع شوم .
اميد وارم مشكلي در كار نبا شد.
به هرحال مختصربرايـم بنويس چراقابل رويت نيستند.؟

با سپاس پروا نه .م.م

پروانه October 12, 2008 8:22 PM

{ کدام پنجره}

شعرلطیف و زیبا یی ازسروده های خانم"نزهت پولادی" غزلسرای معاصرتقدیم شما


--------------------------------------------------------------------------------


کدا م پنجره وا می شـود بـه روی شما ؟ که پر گشوده بیا یم از آ ن بســوی شما

زبسکه این دل عا شق نشسته درغربت درآ رزوست که آ ید کنون به کـــوی شما

زصبــــح تـا شب تـار ، مـی روم جـا یــی که بشنـوم سخنی مثل گفتگـــو ی شما

به طُره ا ی چو زنم چنگ می کند یـا دم ز گیسـوا ن پریشا ن و ، تار مــــوی شما

به گـُلستا ن بـروم بـوی گـُل ا گر شنــوم بیا دآورم آ ن خُلق و خُوی و بُـــــوی شما

بسـوی میکده هر دم روم بـه ا ین اُ میــد که جُرعه جُرعه بنوشم می ازسبوی شما

دل " ر هـا " شده از سینه را کجـا ببرم ؟ که یـا بـد ا و گـذری بهـرجستجــو ی شما

پروا نه: چگو نه مي سرايد مادري كه در يك سانـحه
يكباره دوعزيز"هـمسرودختر " دوازده ساله اش را
از دست مي دهد.؟
و همواره اهل سكوت است و بخا طر خا طرات شيرين
تا ر ا ج شده و بر باد رفته اش مظلو ما نه و
صبور ا نه فقط مي سرا يد .؟
او حتي نمي خوا هد كسي بعد و عمق رنج و دردش را بداند. و حتي نمي داند كه من مي دانم بر او چه تلخ گذشته است ر وز گارو حيات تحميلي كه بشر
نا خواسته و ندانسته در آن پر تاب شده است چنان يك سنگ ريزه سر گردان .!
راستي پايان خط كجاست.؟
و آيا پا يا ني آرام بخش تجربه خوا هد شد.
وچراخداوندآن دوجوان خاطي"آدم وحوا"رانبخشيد
تا بشر وارث اين همه مكا فات نشود.؟!!!!!

پروانه October 10, 2008 3:02 PM

سلام خانـم رحيمي .
خدارا شكر كه رويت مـجازي طرفين صورت گرفت.!
به اميد تكا مل اين پديده با شـما بدرود.

پ.م.م

پروانه October 8, 2008 6:00 PM

سلام خانم رحيمي عزيز اگه خبر مذ كور، مرحـمي
بر زخم دلهاي ريش است . پس بنا بر اين

بگــــو تـا كـــه آرا م گيـريـم ز درد
دگر در د بس است ، هـمـه سيـريـم ز درد

سپاس و بدرود.
پ.م.م

پروانه September 24, 2008 1:48 PM

(برا ی آ نها یی که ا ز دست بی چشم و رو ها گله مند هستند.)

یک گر به ، به مهـر با نی ام چنگ زده یک مو ر چه ، به پای سینه ام سنگ زده

یک پشه ی کو چک و ، حقیرو ، نا چیـز با وِز وز خــــود ، برا یـــم آ هنــــــگ زده

من ا هل خصو مت و عدا وت نیستــم لیــکن حضـرات ، بـه من چنین ا نگ زده

یـا را ن ِ بلنــد مــر تبــه ، دادم گیــریــد ا ز دست مـزا حمــا نِ مُـــــــخ زنـگ زده

درسینه ی من ، پایگهی هست کوچک آ ن خصـم و عـد و ، چُنا نش خد نگ زده

اِعلام کُنـَــم بـــه ســـــاز مـا نِ ملل و ا ین منطقـه ر ا ، بـخـوا نَمَش جنـگ زده

{بر گزیده ا ز کتاب « گنج پنهان » ، د یوا ن ا شعا ر "پر و ا نه میلانی میبدی ".}

پروانه September 24, 2008 1:41 PM

 نظر بدهيد:




مي خواهيد اين اطلاعات حفظ شود؟ بله

(در نوشته خود مي توانيد از تگ هاي اچ تي ام ال استفاده كنيد)