« امام زمان | صفحه اصلی | زادن و زادهشدن »
November 17, 2007
خشم و خاطره
نه میتوان از خشم نوشت و نه از خاطره گفت. وقتی کسی اسمی دارد، یا با کسی که اسمی دارد، سر و سری دارد، دیگر انگار خود ندارد؛ باید آن اسم را پاس بدارد.
دوست خوبم
"مسیحا" از پاریس، شروع شد به تمام شدن. در پراگ، خیلی کم شد. و در واشنگتن، تا سر به آخر رسید.
شرح ماجرا در من و مرد میآید اما آنچه هر از گاهی بر این مختصر میرود، جز خاطری خیالین از یک "نبودآباد" نیست.
بارها گفتهام و بار دگر میگویم ...
او مدتهاست برای من، تنها یک اسم است؛ مهدی خلجی. تمام.
نام من ماهمنیر است
November 17, 2007 8:12 AM
نظرها
سلامي دو باره
در كا منت "مادرا نه" ام، به شعري از " خيام "
اشا رتي به جا دا شتم، فكر كر دم چرا به يك بيت از قصيده هاي خود اشا ره اي نكنم ،
اگر چه ابر سيا هي خزيده بر خو ر شيد
سـر فلك به سـلا مت ، كه گر م كار دگر
آره نازنين "دو باره آفتاب ميشه ، برفهاهمه آب ميشه"
پروانه November 17, 2007 6:58 PM
سلام ما هـمنير عزيز، من كه به دفعات در كا منتهاي مـحر ما نه ام نوشتم آنچه را كه تـجر بيا ت شخصي و تحقيقا تي ام بودازو قا يع اشترا كي مو جو دات نا طق
حتي به قضيه ي " دا مي براي جيمز با ند" اشا رتي
تشبيهي دا شتم ، با اين تفا وت كه منظور من از جيمز با ند، هـما ن مو جو دات ظريف و مستحكم و پولا دي و مو نثي مي با شند كه مثل بلور شفاف و مثل
فلز مترا كم و مقا وم ، و چنا ن سنگ صبور فر دا نگر و برد با رند و بسيار خصيصه ي مطلو ب ديگر را دارايند به هر دليل.
خيام :
رسيــد مـژده كـه ايا م غــم نـخـوا هـد ما ند
چنان نـما ند و ، چنين هـم نيز نـخوا هـد ما ند
وسلام "پ.م.م"
پروانه November 17, 2007 6:49 PM