« نامه ی بی نام -شانزده | صفحه اصلی | امام زمان »

November 12, 2007

نامه ی بی نام -تمام

در نهایت یک روز

که مجبور شدی به خودت در آینه خیره شوی و چیزی جز سایه ات در کنار نبود. دست ات می اید که از آن همه تب و تاب قرن در گذر عمر کوتاه ات چیزی به جز تنهایی دست گیرت نشده...
چیزی شبیه همان حس غریبی که در پی جدایی از زهدان مادر به گریه و شیون وادارت کرد. اما اینبار هیچ نداری تا برای از دست دادنش مویه کنی. تمام آن جزبه ی کهربایی ات را به خط رنج در چرتکه ی پیشانی کشیدی. خط هایی که درازای سال مرگ ات را چوب خط می کند. درخت هم اگر بودی باید خشک می شدی از این همه جراحت رنج، جان هزار سگ لابد در روح تو حلول کرده که تنها به واق واقی بسنده ای.
نه گمان نکنم که حتی حکایت عشق به چیزی بیش از روایتی رنگا رنگ منتهی شود. داستانی ساده و دم دستی که گرمت می کند و بعد دروغ ها ، حصار ها، خود خواهی ها و سکوتی سرد و دوباره تنهایی و باز یک خریت بزرگ تاریخی ... درست از سر سطر و الی آخر...
همان معامله منصفانه ی! دوست داشتن که در آن، این فعل غم زده در تمامی زمان های مضارع و ماضی صرف می شود تا آنقدراز خود خواهی ها انباشته شوی که فراموش کنی دیگری کجاست و خانه ات سال هاست که ویران است
با این همه گریزی نیست از تنهایی گریزی نیست. تنها یک چیز جان مرا به آتش می کشد، یک کلمه:
یا عشق دروغ بزرگی است یا ما دروغ گویانی بزرگ
باور کن

19 مهر - تهران

November 12, 2007 7:01 AM

 نظرها

Na eshgh doroogheh na ma dorooghgoo hastim. Eshgh abadi nist. Hamin. n
bazam miboosamet
Shohreh

shohreh November 14, 2007 11:30 PM

salam Mah monir jan
man adresse jadidam ro barat minevisam, agar emai-e baram ferestadeh boodi, beh dastam naresid chon yek dafeh hameh systeme zendegi o kar o computer o avaz kardam.
delam mikhad keh alan dobareh ba ham harf bezanim, yeh harfhayeh digeh. Khaili moshtagham! Miboosamet

Shohreh


shohreh November 14, 2007 11:21 PM

این لینک به خاطر گل روی پژمان است که زحمت کشیده و درستش کرده
اون میهن پرستی ش منو کشته

http://www.petitiononline.com/yahoo07/petition.html

مختصر November 13, 2007 5:56 AM

عشق حقیقتی است که دروغگویی به «روایت»‌اش نشسته؟ یا دروغی که راستگویی «روایت‌»اش می‌کند؟ می‌بینی!! اینجا فقط «روایت‌» تکرار می‌شود... می‌توانی بر کوله‌ی کهنه‌ بر کول‌ خود هر معنایی بارش کنی. حالا گلایه نکن... ببین تو در این کوله چه چپانده‌ای...

sayeh November 12, 2007 6:50 PM

این مطلب آخر را با صدای من گوش بده
و دوباره بخوان
ای کاش می شد بعضی از نوشته ها را با صدای تو به یادگار می بردم
فکر می کنی بشود؟
یا باز زیاده خواه شدم؟

بی نام November 12, 2007 7:46 AM

 نظر بدهيد:




مي خواهيد اين اطلاعات حفظ شود؟ بله

(در نوشته خود مي توانيد از تگ هاي اچ تي ام ال استفاده كنيد)