« نامه ی بی نام - یک | صفحه اصلی | نامه ی بی نام - سه »

September 26, 2007

نامه ی بی نام - دو

مرد جان به لب رسیده را چه نامند ؟ بانوی من

به همت نوشیدن ویسکی در این ماه مبارک! ذهنم لق میزند
خودم هم لق می زنم بانو
کلماتم لق می زند
واژه ناسور شده
میان ماندن و رفتن
میان مرگ و حیات
کجایی بانو با من ی یا دور دور
اگر بگویم دلم برایت تنگ شده به من می خندی ؟
اگر بگویم باز مثل بچه ها اشک به مشک شده ام چه؟
اگر بگو یم که می ترسم
اگر بگویم که ...

جانا چه گویم شرح فراغت
چشمی و صد نقش
...جانی و صد آه

بانو ، بانو ، بانوی من

بگذار به حساب مستی ام ، راستی اش را خود دانی

مرد جان به لب رسیده را چه نامند بانوی من؟

September 26, 2007 8:09 PM

 نظرها

be gholeh Forogh ke mineghaarad,,,,,,,,,,,,,,,,aari aaghazeh dost dashtan hast,,,,,,,ghar che payaane raah napaidast,,,,,,,,,,,,,man be payaan deghar nayandisham,,,,,,,,,,,,chon ke een dost daashtan (( zibAAAst ))

gharibe ii aashna September 27, 2007 3:20 AM

سلام
زيبا بود
لذتيدم
شاد و موفق باشيد
آزاد و پايدار باد ايران و ايراني

پیامبر دیوانه September 26, 2007 10:41 PM

 نظر بدهيد:




مي خواهيد اين اطلاعات حفظ شود؟ بله

(در نوشته خود مي توانيد از تگ هاي اچ تي ام ال استفاده كنيد)