« داستان کوتاه | صفحه اصلی | خسته‌ام »

February 13, 2007

دم­پایی­های چوبی

خوابم نمی­بره. امشب شاید هنوز به خاطر درهم­ریخته­گی زمان است. آخه به مرکز زمانه آمدم.

هلند رو، وقتی بچه بودم، با قول پدرم، به "گاوهای هلندی" یا اصلاح­نژاد شده­اش، و بعد از عکس توی یه کتاب­ درسی شناختم؛ زنی که دم­پایی­های چوبی سنتی به پاش داره، پیرهنی چین­دار به تن­ش با یه لایه­ی دیگه مثه پیش­بند روی دامن­ش، و یه دسته گل لاله توی دستاش.

ولی از شش سال پیش، هلند برای من شد چاهی که یوسفم رو در اون گم کردم. پیش از این، دو بار برای یافتن و دیدنش اومده بودم هلند.

پریروز اما فرزانه­ام در فرودگاه آمستردام به پیشوازم اومد. چه خوش­دل آمدم این­بار!

قصه تمام نیست. از فراخوان دوست فرهیخته­مان، مهدی جامی شش ماهی گذشت تا من توانستم امکان سفر مهیا کنم و به دفتر اصلی رادیو زمانه بیایم. چه از این مطلوب­تر؟ زیارت شه و دیدار یار!

امشب، با اطمینان از این که هیچ تپقی نزده، یا به قول بچه­ها گافی نداده و موقر بودم، از آقای جامی پرسیدم اجرای زنده­ی برنامه چه طور بود؟

خیلی بی­رحمانه گفت: خب! تو هنوز توی سبک رسمی رادیو بی بی سی و رادیو فردا و صدای آمریکا و این­هایی. باید با لحن­های خودمونی زمانه آشنا بشی.

مجبور شدم اعتراف کنم که هنوز فرصت نکردم منشور زمانه رو روی سایت­ش بخوندم. پذیرفتم که برنامه­ و گفت و گو را چنان اجرا و تهیه کردم که تاکنون فراگرفته بودم.

خلاصه فهمیدم شرط همراه زمانه شدن اینه که تقریباً همه­ی اون آموزش­های کلاسیک رو ببوسم و کنار بگذارم.

تازه روم نشد بگم فقط یه ماهه که می­تونم رادیو رو آن­لاین بشنوم (گرچه حالا که این­جام، فقط می­رسم به برنامه­های خودم بپردازم)، اما انصافاً می­شنیدم. به خودش هم گفتم که: این رادیو زمونه، مثه تخمه می­مونه.

لبخندش رو جمع کرد و نگاه استاد اندر ماهمنیر انداخت (یعنی که "منظورت چیه؟").

یه بار که با دخترای همسایه نشسته بودیم به گپ زدن و تخمه شکندون، مامان تعریف کرد: یه زنه داشت اتاقش رو جارو می­کرد، هی گله به گله تخمه پیدا می­کرد و می­شکوند. خلاصه ظهر شد و شوهرش اومد خونه. دید بویی از نهار که نمی­اد هیچ، اتاق هم کثیف­تر از صبحه. زنشو طلاق داد. مادر! تخمه زنو بی­شوور می­کنه.

حالا من شانس آوردم که مجردم، اما زنای دیگه چی که این برنامه­های وسوسه­انگیز زمانه، داره بی­خانمونشون می­کنه؟

بگذریم و تا نگفتین دارم تملق زمانه رو می­گم، بگم که (به قول پژمان) از پا و قدم من، هفته­ی "عشق زمانه" شروع شد. گفتم منم (به قول نوجوونا) از خودم یه عشقولانه­ای در وکنم یا (به قول خودم) عشق رو زیر سئوال ببرم.

درست هشت سال پیش، یه همچین شبایی گفتم: چه طور باور کنم که این حرفا مثه باقی عاشقانه­هایی نیست که شنیدم؟

گفت: تقصیر من چیه که بدل رو از روی اصل می­سازن؟

گفتم: می­گن عشق مثه یه شاخه گل توی لیوان می­مونه و عمرش کوتاهه. من دلم می­خواد گلم توی آب ریشه بده، ببرمش تو باغ­چه­ی خونه بکارمش. یه درخت تنومند بشه که با هیچ بادی نشکنه. من یه عشق جاودانه آرزو می­کنم. 

گفت: تا دنیا دنیاست می­خوام باهات زندگی کنم.


دیشب دیدم یه گاو به سمت دختر بچه­ای حمله­ می­کنه. گل­های لاله از دستش می­ریزه زیر لگد­های گاو. دم­پایی­های چوبی سنتی­ش رو پرت می­کنه تا بتونه بدوه. می­دوه ته باغ. پشت درخت تنومند نارون پنهان می­شه. یادش اومد یکی از دخترای همسایه گفته بود: هر شاخه­ای تو آب ریشه نمی­ده.

February 13, 2007 2:58 AM

 نظرها

از اين حرف پريوش خوشم اومد.
بزن قدش آبجيييي

farzaneh July 13, 2007 11:46 AM

سلام خانم رحيمي عزيز!

خيلي وقت است از شما بي خبرم.مي شود يه لطفي بكنيد و يه ايميلي به من بزنيد...

ممنون

روزبه

روزبه میرابراهیمی March 18, 2007 4:58 PM

سلام و هزا را ن تبر يك بهاري همراه با يك سب مملو از شكو فه هاتي معطر و رنگارنگ بها زيباي ايرا ن زمين براي تو و ديگر هميهنان عزيزم كه اي وب را در مي نوردند و از لينكهاي مستحكم آن بهره مند مي شو ند . و همچنين بسيار تبريك نوروزي براي دردا نه "فرزانه " ات .
به اميد سر بلندي ميهن عزيزمان ايران زمين به خداي بزرگ مي سپارمتان.

"پر وا نه ميلاني ميبدي "

پروانه March 18, 2007 1:30 PM


[گل]کارت اینترنت مجاری رایگان- عیدی کاربران شهر یزد [گل]
*********************************************
دوست من سلام[نیشخند]
فرا رسیدن ایام نوروز و سال جدید مبارک باد
شرکت گنبد کبود یزد؛ به مناسبت فرارسیدن سال نو و ایام عید نوروز؛ کارت مجازی رایگان عیدی میدهد.
کاربران شهر یزد می توانند با مراجعه وبسایت شاخه ثبت نام؛ و درج ایمیل خود ؛ کارت اینترنت مجازی حاوی شماره کاربری و رمز عبور و شماره شبکه مجرا با پست الکترونیکی دریافت نماید و ازخدمات طلایی شرکت گبندکبود بهره مند شوند ؛ جهت ثبت نام و کسب اطلاع بیشتر می توانید به آدرس اینترنتی وبسایت یزد فاواyazdfava.com مراجعه نمایید.___ شماره تلفن تماس شرکت گنبدکبود یزد:8227700
-----------------------------------
آدرس وبسایت شاخه ثبت نام
http://www.yazdcart.coo.ir
-----------------------------------
وبسایت مقالات فن آوری اطلاعات و ارتباطات یزد فاوا
http://www.yazdfava.com/cart
------------------------------------------

mohamad March 14, 2007 2:05 AM

سلام هموطنا ن گرا مي ف
اينجانب به لحاظ عدم دانش سيا سي روز گار وا نفسا هر گز دورو بر چنين جر يا نا تي حضور ملموس ندارم .
اگر چه گه گاه متهم به ايجاد خراش بر اين معقو له شده ام ولي با ور بفر ما ئيد بر مي گردد به شعر

"نيش عقرب نه از ره كينه،،اقتضاي طبيعتش اينه"

ولي در مورد اين مسئله كه اخيرا احمدي نژاد گفته
" قطار ما نه دنده عقب داره و نه تر مز "
مي خواهم اظهار نظر كنم و آن اينكه منظور ايشان
قطار سريع السير قيمتها بو ده كه با يك مژه بر هم زدن كلي افزا يش پيد كرده و هيچ كنترلي بر آن اعمال نمي شود ، نه چيز ديگر . البته اين نظريه محصول دقت و تجر به ي اينجا نب است . شا يد هم من خطا مي كنم .!!!!!

پروانه March 7, 2007 4:22 PM

با سلام و آرزوي موفقيت براي شما و ديگر "زنان " ايران و جهان ، فرراسيدن هشتم مارس "روز جها ني زن"
را از طرف خود و ديگر با نوان فرهنگدو ست و دانشگام خالصا نه و صميما نه تبريك مي گويـــــم.

پر وا نه .م.م

پروانه March 6, 2007 6:39 PM

ماه منير جان سلام!
همون‌طور که می‌دونی٬ تعدادی از نماينده‌گان اقلیت و اکثریت مجلس دارن برای کشوندن احمدی‌نژاد به مجلس و پرسش از عملکرد ضعيف‌ دولت‌ش امضا جمع می‌کنن. ما بر اون شديم تا با يه حرکت مدنی برای تسريع اين کار نامه‌ای به نماینده‌گان مجلس بنویسیم و خواستار طرح سؤال‌هامون بشیم. تا به حال بیش از ۱۲۰ وبلاگ‌نویس و خواننده‌گان وبلاگ‌ها این نامه رو امضا کردن. شما هم می‌تونی با مراجعه به لينک اين پيام٬ اين نامه رو امضا کنی و به‌ش لينک بدی. مطمئنآ حمايت شما می‌تونه تأثير زيادی در موفقيت اين حرکت داشته باشه.
يا حق!

پرسشگر February 26, 2007 9:55 AM

سلام خانم رحيمي كم پيدا!
در مورد گل خوب ميدانيد كه نه تنومند ميشود و نه عمر طولالني دارد و جذابيت گل هم به همين است آنچه كه گل را جاويدان نگه ميدارد رايحه خوش و زيبايي و لطافت آن است كه در مشام و فكر آدمي جاودان ميماند...شاد باشيد با دنيايي از رايحه خوش...پژواك هميشه خاموش

احمدپور February 23, 2007 8:41 AM

این داش مهدی همیشه شاکیه بابا. عادت میکنی. یه چایی کم رنگ بیارم؟ ...

حالا خوبه بهت نگفته یه حرف رو چند بار باید بزنن؟
البته در نسخه های قدیمی تر "به آدم" هم داشته.

موهای ما رو که این دوست از دارالسلطنه لندن آمده ی شما سفید کرد.

یکی February 14, 2007 4:53 AM

ماهمنير جون! راستش اين احساسو دارم که اين مهدی هم مثل اون مهدی هنوز غوره نشده تصورات مويز برش داشته. مهدی زمانه خيلاتی شده که مهدی آخرالزمانه! وای وای کی ميره اين همه راهو؟ هنوز هيچی نشده به بی بی سی و راديد فردا و راديو آمريکا خرده ميگيره. ای عمو پياده شو با هم بريم حال نداری. خيلی دلش بخواد که تو برای زمانه برنامه داشته باشی. مايه آبرو و اعتبار زمانه ميشی.

پریوش February 13, 2007 10:06 AM

 نظر بدهيد:




مي خواهيد اين اطلاعات حفظ شود؟ بله

(در نوشته خود مي توانيد از تگ هاي اچ تي ام ال استفاده كنيد)