« مملکت و حکومت امام زمان را چه به رئیس جمهور ؟! | صفحه اصلی | به جواد »

October 21, 2005

یک روز خود را توصیف کنید

دانشگاه نمی‌روم. به چند ایمیل جواب می‌دهم "رضا جان این سایت ثبت اختراعات و ابتکارات است. ببین شاید ..."، "آقای سهیل عزیز، من دیگر آن‌جا کار نمی‌کنم ..."، کمی چَت می‌کنم "قدر آن‌جا را که هستید بدانید، همه این‌جا در به در دنبال بیرون رفتن هستند. شما آزادی دارید ..." از گوگِل تاک با دوستی در ایران حرف می زنم "جواد چرا نمی‌نویسی؟ ...". نامه‌ای از سازمان یا مرکز کنترل آلودگی هوا آمده. باید ماشین را ببرم سرویس و تاییدیه بگیرم. آدرس را به یاهومَپ می‌دهم. به درستی سر در نمی‌آورم. طبق نقشه راه می‌افتم. آخر هم یک خیابان را اشتباه می‌روم. یک تصادف،  ماشین‌های پلیس و آتش‌نشانی و آمبولانس را دور خود جمع کرده  و خیابان جورجیا را کاملا بسته. مسیحا زنگ می‌زند؛ "نمی‌آیی دنبالم؟" دیگر نزدیک است آن مرکز بسته شود. رفتن‌ام فایده ندارد. "چرا دارم میام." خیابان بلند و بالای کنتیکت را به پایین پیش می‌گیرم. ساعت تعطیلی کارهاست. شهر شلوغ‌تر از همیشه. یک ساعت دیگر می‌رسم. منشی موسسه می‌گوید "مهدی نیست". گیج می‌خورم. قسمت "توقف ممنوع" ایستاده‌ام. چراغ اضطراری را روشن می‌کنم. پایین می‌آیم. سیگاری را در می‌آورم که ترک کرده بودم. شانه‌ام را می‌گیرد. "کتاب‌فروشی بودم. ان‌قدر گران است که...". خیابان بالا بلند کنتیکت را  بالا می‌آییم. "چه خبر؟" "هیچی. تو چی؟ از کارت خبری نیست؟" "نه". موج رادیو را عوض می‌کند. رادیوهای محلی و خبرهای محلی. هیچ کدام از خانواده‌های ما خبری نمی‌دهند. از دختران ما. از کوچه و خیابان‌هایی که روزگاری محله‌ی ما بود. سی دی را روشن می‌کند. دختر ترک زبان سکوت ماشین را می‌درد. با آهنگ ِآوازش ریتم می‌گیریم. هر چه باشد، نزدیک‌تر است انگار. معنای چند کلمه را حدس می‌زنم "گل سفیدم، بهار شده، همه‌ی گل‌ها شکفته‌اند، بلبل بی‌تابی می‌کند، تو کجایی؟"

پیش از آسانسور، صندوق پست را باز می‌کند. چهره‌اش گرفته‌تر می‌شود. "این بانک هم کردیت‌کارت را نپذیرفته."  تازه واردیم. هنوز اعتماد نمی‌کنند. "بیا یه فیلم از کیشلوفسکی ببینیم". پسرک در خیابان می‌گردد و می‌چرخد. چه کند؟ کجا برود؟ جوانی در امتحان وکالت پیروز می‌شود. از همان مسیری می‌گذرد که پسرک. جوان در شادی می‌جوشد.  پسرک در خشم. کسی نمی داند چرا. پسرک با طنابی ور می‌رود. تاکسی می‌گیرد. در خلوتی، طناب را به گردن راننده می‌اندازد. نمی‌شود. با چاقو، با اهرمی فلزی، نمی‌میرد. پتویی به سرش می‌اندازد و به کنار جاده می‌کشاندش. جنازه‌ی نیمه‌جان، خِر خِر کنان التماس می‌کند که او را نکشد. وعده‌ی پول می‌دهد. پسرک سنگی بزرگ می‌یابد. بر پتو می‌کوبد. می‌کوبد. خون از پارگی‌های پتو قل قل بیرون می‌جوشد. دل و روده‌ام بالا می‌آید. پسرک فریاد می‌زند. نمی‌خواهد بمیرد. سراغ مادرش را می‌گیرد. از خواهرش می‌گوید که در نوجوانی از دست رفته. اشک می‌ریزد. طناب دار بر گردنش، بالا می‌رود. و وکیل جوان در بیابانی می‌گرید "چه کسی می‌تواند از رنج انسان بکاهد؟"  

October 21, 2005 4:33 AM

 نظرها

سلام هموطنان گرامي
امروز در حاليكه هواي تهران بسيار مطبوع و بهاري بودومن نيز براي عيادت يك دوست شاعره به منزل ايشان واقع در ميدا هفت تير اوائل خيابان قائم مقام فرا هاني سابق رفته بودم توانستم كمي با دقت به مردم كه مشغول خريد شب عيد هستند نگريسته و به قول دوستي نويسنده و طنز پر داز روانشان را بكاوم ، چنان كردم و چنين فهميدم كه اين مشتركين مرزهاي پر گهرهمه از گراني و عدم بالانس حقوق وهزينه ي مايحتاج ضروريشان ، چين عمودي عميقي بين دو ابرو دارند ، در حاليكه اكثرا بسيار جوانند.البته اين روزها به اعتبار تزريق مايع بوتاكس در ناحيه ي پيشاني، گروهي معدود موفق به رفع چينهاي صورت به خصوص در ناحيه ي پيشاني شده اند ، ولي اين معقوله ي نيمه رايج نيز چهره را از حالت طبيعي به وضعيت هميشه حاج و واج تبديل نموده وهزينه زيبا ئي آن خود امريست فكر بر انگيز و كار فوق درماني است براي آرامش اشخاص تقريبا مسني كه دوست دارند جوانتر از شناسنامه خود باشند . بنا بر اين گره اي از درد و رنج و خط عمودي زود پيداي بين ابرو مادران و پدران جوان كه هم مستاجرند و هم بچه دار باز نمي كند. متاسفانه همين مسئله ي گراني و نا برابري دخل و خرج وسبقت هزينه ي مايحتاج اوليه ي زندگي ، نسبت به در آمد اكثريت مردم نه تنها رغبت جوانان را در امر مقدس ازدواج بسياركاهش داده است ، بلكه تمايل به عدم بچه دار شدن در بين زوج هاي جوان رايج و يا داشتن تنها يك فرزند براي هميشه ايام شعارشان گرديده.در مقابل اين معضلات ملموس ،درد ناكتر از همه كو تاهي عمر ازدواجها را مي توان نام برد كه امروزه براي خانواده ها ي ايراني مشكل ساز شده است كه ريشه ي همه ي اين گرفتاريها را در همان حرف اول ، يعني مسئله ي گراني و عمق شكاف اقتصادي در بين طبقات مردم و معضل فرساينده ديگري به نام بيكاري مي توان مشاهده نمود.اگرمسئله ي فيزيكي شامل ثروتهاي ملي ميهني و اجتماعي ي ما مي شد، هرگز تاريخ بيدار و هشيار اين روزگاران،چنين ثبتي را برابر با سند نمي نمود كه موجب حيرت نسلهاي آينده شود.
پ.م.م

پر وا نه March 10, 2006 12:50 AM

آغاز سال نو ميلادي براي تمامي مردم جهان اين ساكنين دهكده ي جهاني فرخنده و مباركباد . بويژه براي همميهنان عزيز مسيحي . باشد كه با لطف و كرامات الهي سالي پر بار و سر شار از وقايع مثبت و مفيدرادر پيش داشته و تعالي بشريت را در شايسته ترين كردارها نظاره گر باشيم . آمين پروانه از تهران

پروا نه January 1, 2006 2:50 AM

گرامي هموطن اي ماهمنير جان خواستم بازهم يك روز خود را تعريف كنم ولي اخيرا مطالب جديد خود را نديده ام در حاليكه آدرس سايت و صفحه را به دوستان داده ام كه مطالب من را از طريق سه سايتي كه مطلب ميفرستم و يكي هم{ماهمنير دات كام}است دنبال كنند . با تشكر پروانه از تهران.

پروانه December 30, 2005 4:53 AM

سلامي به وسعت تمامي ي سرزمينما ن ايرا ن پر گهر و به خوشبو ئي ي عطر تمام گلهايش و طرا وت دشتها و باغها و گلزارانش . همراه با بو سه هاي مادران ي من از تهران بسوي تو هموطن عزيز و تو مشترك اين مرز پر گهر در آ ستا نه ي سال نو ميلادي . با اين اميد قلبي كه به لطف الهي سال پربركت وپر حركتري را در پيش داشته با شيم و ايام بر وفق مراد زيبا انديشان و مثبت گرايان روشن حضور بوده و طبق طبق حيثيت و شرف و آبروي تاراج شده و پرا كنده را به سرزمين عزيزمان باز گردانيم . و آغوش مادرانه ي من پذيراي عطر حضور پرندگان نا خواسته مها جراين سر زمين اهورائي با شد . آمين

پروانه December 27, 2005 3:01 AM

باسلام ودرود فراوان حضور همه ي همميهنان گرامي و خوبم و همينطور عرض تبريك صميمانه خدمت هموطنان عزيز مسيحي ام به مناسبت كريسمس تولد حضرت مسيح اين پيام آور نورو آزادي و همچنين آغاز سال نو ميلادي.
ايام بر وقف مرادتان باد. آمين پروانه ازتهران.

پروانه December 20, 2005 10:30 PM

سلام خدمت هموطنان عزيز و مشتركين مرزهاي ميهن پرگهرمان . اول اينكه بازهم خراب كردم و در خاطرات گذشته چند غلط املائي داشتم كه از خواص ديمي نويسي و پيش نويس نداشتن و خواب آلود بودن وسرانجام بي سوادي بنده پرشتاب بوده كه تصحيح مي كنم .
اجراعات درست نبود بخصوص كه چند كارآكتر جلوتر صحيح آنرا نوشته بودم دومين غلط من هوالي بود كه درست آن حوالي است .اميدوارم شما هرگز ازاين غلط ها كه من كردم نكنيد.و حالا براي طولاني نشدن مطاب و مرخص شدنم يك خبرجديد را كه هنوز جائي درج نشده و در مرحله ي بيان است به اطلاع شما عزيزان برسانم.وآن اينكه فدراسيون فوتبال ايران تصميم دارد براي تيم ملي ي فوتبال بانوان در كنار مربيان زن يك مربي پيشكسوت مرد را نيز به همكاري دعوت كندتا اين تيم با كسب مهارتهاي بيشتر در مقابل ديگر رقباي خود از درخشش بيشتري برخوردار باشد انشا الله .در صورت جدي شدن تصميمات در اين زمينه ، مراتب را به اطلاع شما خواهم رساند . اصلا چرا كه نه.

پروا نه December 12, 2005 10:19 PM

با تشكر

مهدي December 12, 2005 3:53 PM

سلام همميهنان گرامي و مشتركين مرزهاي پرگهر.
تسليت دارم براي ملتي كه در سوگي بزرگ نشسته و هرگز حادثه اي رخ نخواهد داد كه برايش جبران اين مافات كند.
عزيزاني رفتند با اين اميد كه در بازگشت از ماموريت و در يافت حق ماموريت رونقي به امورات بي رونق خويش داده ولذت برق شعف را در چشمان عزيزان خويش مشاهده كنند . هيهات كه عد م وجود خاصيت اسمز غول و هيولاي بزرگي ساخته است كه اگر زنجير نشود تمامي ي مرز پرگهر و مشتركينش را قورت خواهد داد. بازهم تسليت نه من بر تو نه تو برمن كه ما برهم و ما باهم .

پروا نه December 8, 2005 11:32 PM

سلام هم ميهنان گرامي . مي خواستم راجع به بيماري دوست شاعرم و اينكه ديگر اميدي بر بهبودي اش نمي بينم مطلبي بنويسم تا هموطنان آذري من بدانند يكي از بانوان شاعر آذري زبان به نام منيرالسادات طبا طبايي سخت در بستر بيماريست در حاليكه توانسته است تمام اشعارش را در يك جلد چاپ و منتشر نشده بگنجاند ولي چه سود كه اين ميراث ادبي فرهنگي همچنان شاعرش ناشناخته مانده واين در درجه ي اول بعهده ي هم ميهنان آذري فرهنگدوست ما مي باشد كه از هلاكت و يا فراموش شدن ملود انديشه هاي منظوم وزيباي اين بانوي آذري ممانعت بعمل آورند. ولي به اين مختصر بسنده مي كنم تا اشارهاي به قضيه ي مهم واسفناك ديگري داشته با شم و آن مهم درد آلود سقوط هواپيما ي ۱۳۰ -۳۰ است كه امروز در هوالي فرودگاه مهر آبد رخ داد و قلب همه ي ايرانيان را در سراسر دنيا به درد آورد. ومن از همين طريق به همه ي شما عزيزان هم ميهنم تسليت مي گويم به اميد اينكه دوران خوش آينده نزديك را در پيش داشته باشيم. آمين

پروا نه December 6, 2005 10:34 PM

سلام از تهران .
امروز به لطف الهي موفق شدم يكي ديگر از تشكلهاي پر حجم و شاد فرهنگي هنري خصوصي و شناور را اداره نموده و بار ديگر بر مسو ليتي كه به عهده گرفته ام فائق گرديده و گروهي از بانوان عضو كلاب فرهنگي را كه چندين سال است تا سيس نموده ام سرشار از انرژي مثبت بنما يم . كه البته در انجام اجراعات اين تشكل از همكاري هنري مستحكم بانوان هنر مندي چون بانو استاد محمودي دوست در جهت اجراي تاتر و رقص و خانمها نگهبان و حسيني و تهراني و الهي در زمينه ي آواز و ترانه بهره مند گرديده وبار ديگر فضائي عارفانه و عاشقانه اي را در طول زماني چهار ساعت سازنده باشم . لازم به تذكر است كه اين برنامه با اجراي آواز و رقص دسته جمعي با نوان حاضر به پايان رسيد تا دو هفته ي ديگر و تشكلي دو باره .ضمنا بانوان علاقمند به شركت در اين جلسات كه مقيم ناحيه ي شميرانات باشند مي توانند از طريق اين سيت آدرس ايميل مار در يافت وبا ما تماس حاصل فر ما يند.آري چنين بو .

پروا نه December 5, 2005 2:27 AM

پروانه ام ازتهران بادرود فراوان و تبريك فرارسيدن شانزده آذر مقارن با روز دانشجو ، اين هميشه آگاهان ، اين هميشه بيداران و اين همواره در مصيبتها
و آسوده نخوابان . آري چنين است محصولات حركتي آرام و يكنواخت بر روي سطح صيقلي تاريخ وامانده و لنگ كهن سر زمين اهورائيمان، آنهم در برابر شتاب زمين و زمان . به قول شاعر: اگر چه ابر سياهي خزيده بر خور شيد === سر فلك به سلامت كه گرم كار دگر.
دوستان عزيز هموطن مي خواهم برايتان لحظا تي از يك روز خود را تعريف كنم ، امروزهم تصميم گرفتم براي اينكه حس كنم زنده هستم و هنوز نبضم مي زند و من هم سلول كو چكي از جا معه ي هفتاد ميليو ني سرزمينم مي باشم ،كمترين و كوچكترين كار ممكن را در جهت تحكيم و پيوند ارتباطات صورت داده و روي اسكناسهائي كه قصد خرج كردنشان را دارم آدرس چند سايت اينترنتي از جمله همين سايت را بنويسم ، فكر كردم براي انجام چنين كاري اسكناسهاي دوهزار تو ماني مناسبتر باشند زيرا هم نسبت به بقيه اسكناسها نوتر هستند وهم رنگ روشنتر و فضاي پهن تري دارند و لي همينكه برسي مي كردم متوجه شدم از من زرنگتر هم وجود داره و روي چند اسكناسي كه اخيرن از بانك گرفته بودم شعار هاي گو نا گوني را ملاحظه نمودم كه هم در قالب طنز بود وهم به شكل جدي كه با كوتاه ترين جمله و پر حجم ترين پيام ار سال شده بود. يكي از اسكناسهاي نو جوان دوهزار تو ماني كه مورد تجاوز جدي تري قرار گرفته بود علاوه از شعار نويسي و ار سال پيامي خوشمزه دوطرفش را هم جر داده بودند . مثلا روي يكي از آنها نوشته بودند : دولت خدمتگذار == در ... بذار. خلاصه منهم خدمت چند اسكناس پانصد تو ماني نيمدار رفته و مودبانه آدرس چند سايت اينترنتي را نوشتم و سپس خرجشان كرده و وارد بازارشان نمودم.
و بدينسان نگذاشتم روزم بيخودي بگذردو مجبور شوم بگويم : من ازاين بيخوديها بد جوري گريم مي گير ، آره گريم مي گيره ...

پروا نه December 1, 2005 11:10 PM

سلام پروانه هستم از تهران بي درو پيكر امروز صبح در خيابن حوالي ي منزلم كودكي سه ويا چهار سا له اي را ديدم كه در آن هواي سرد اواسط آذر ما ه كه سرما نتنها هشدار دهنده است كه يعني فكر زمستانتان باشيد بلكه مثل هميشه فقرا را تهديد به شكنجه و حتي مرگ مي كند آ ن كو دك نا توان كه بيشتر احتياج آ غوش گرم والديني مهربان را نياز مند بود بگونه اي توجيه شده در حا ليكه چند بسته جوراب در دست داشت كه بفروشد در واقع گدائي مي كرد .بسيار افسرده شدم از مشاهده ي اين منظره كه متاسفا نه در اين سالهاي اخير بيشترين رشد را نسبت به همه چيز داشته است . فكر كردم آن چند ما ه پول نفتي كه دولت جديد به هفتاد ميليون ايراني بدهكار است كه سر سفره هايشان تقسيم كند . اگر برايم آوردند در اختيار همو طنان آواره و بي خانمان و خانه بر دوش و كارتون خواب قرار خواهم داد. ويا اگر از من خواهش كردند كه شهردار بشوم از نوع ژان والژان خواهم شد نه دزد سر گردنه كه در اينصورت در كشو ر ثروتمند من ايران زمين دگر فقر عنكبودي رشد نخواهد كرد كه تار بتند و ريز پروازان را بوكلاژ كند. وديگر هيچ شاعري ننويسد:.......... همه را و همه راو همه را === خواب ديدم برده لو لو ممه را.تهران ساعت دوبامداد.

پروا نه November 30, 2005 11:45 PM

مي گو يند سند معتبري در دست است كه ثابت مي كند اقوام ايراني اولين قوم سازنده ي موشك در جهان بوده اند وآن سند چند صد سال زودتر از تاريخ اختراع موشك توسط مردمان مغرب زمين بوده است . شعر مذكور كه جاي خاصي در ادبيات كلاسيك ايران زمين دارد اولين سند مستحكم اين ادعاست .
بود شيري به بيشه اي خفته=== موشكي كرد خوابش آشفته
آيا اين موشك همان موشكي كه امروزه خواب خيلي ها را آشفته مي كند نيست ؟

پروا نه November 23, 2005 8:02 PM

سلام دوستان گرامي من پروانه هستم از تهران مي خواهم خاطرات امروزم را برايتان تعريف كنم:
داشتم يك مجاه ي ماهواره اي را مطالعه مي كردم كه نا كهان چشمم به دو بيت شعر افتاد كه با سايز درشت تيتر نوشته شده بود. دقت بيشتر كه كردم متوجه شدم آن سروده از اشعار خودم بود كه با آن صفحه اي را آراسته بودند. بسيار عصباني شدم كه توروز روشن چنين دزدي صورت كرفته آنهم به اين آشكاري. ازشدت عصبا نيت خواستم فرياد بزنم ، هوار هوار بردن ، دارو ندار مارا كه متوجه شدم اين شعر متعلق به شاعر ديگريست كه خانم فتانه بصورت ترانه خوانده است .گفتم بهتر است با صداي بلند فرياد بزنم ، واي مردم مردم ، بازهم گول خوردم. ولي اين جمله هم مطلع شعري از آقاي شهريار قنبري است كه توسط خانم گوگوش خوانده شده ، فكر كردم بهتر است بگويم ، آخه با با پيرت بسوزه ... ديدم اين عبارت هم صاحب دارد.ترجيح دادم بقيه ي ماجرا را دنبال كرده وبا آرامش راه و طريقي مناسبتر پيدا نموده و به نويسنده ي آن شعر كه ازسروده هاي من بود اعتراض كنم . اما ادامه مطالعه ي آن مطلب با عث شرمساريم شد زيرا در خطوطه پائين تر نام من را بعنوان شا عر نوشته وكلي هم لطافت آن شعر را ستوده بودند.اين مسئله من را ياد اين نكته ي مهم اندخت كه بزرگترها مي گفتند ، هر وقت عصباني شديد يك ليوان آب سرد بخوريد، وخودم هميشه به بانوان مستشير كه به من مراجعه مي كنند مي گويم باشتاب و عجله در مورد قضايا تصميم نگيريد كه باعث پشيماني شما بشود. واقعا ، يادش بخير اون قديما......

پروا نه November 22, 2005 8:08 PM

ديده بودم به شبي ديده ي باراني تـــــو
درك كردم همه ي شرح پريشاني تــــــــو
كفته بودي كه مرا فرصت ديار تو نيست ؟
زين سبب آ مده ام در شب مهماني تــــو

پروا نه November 21, 2005 8:06 PM

سلام عزيزان هموطن . امروز دوست جوانم خانم دكتر نسرين از من پرسيد ،/ آيا تا بحال افسرده شده ايد ؟ كفتم حقيقت اينكه براي افسرده شدن دلايل بسياري دارم ولي آنقدر مشغول وسر گرم كارهاي مفيد گو نا گون هستم كه وقت افسرده شدن را ندارم ، خانم دكتر نسرين بسيار خنديد و كفت عجب درس مفيدي بمن داديد . پس بايد چنين بود كه چنان نشد. كفتم آري چنين باش تا چنان نشوي.

پروا نه November 20, 2005 7:53 PM

سلام دوستان گرامي من بخاطر تنظيم اقتصاد خانواده ام اكثرا بين ساعات يك تا هفت با مداد ايميل ميفرستم به اين دليل كه زمان استفاده از كارت انترنت دو برابر از ساعات روز است بهمين دليل اغلب با حالتي خواب آلوده مطلب مي نويسم بطوريكه گاهي پيش مياد يه اشتباهي ويا چند اشتباه و من مثلا مرغ را مرق و تب را طب و عسل را اثل مي نويسم بطوريكه اخيرا كلمه ي بيت را بيط نوشته بودم ضمن پوزش اول به حساب خواب آلودگي و دوم به حساب بيسوادي ام بگذاريد و سوم دهنم را ندوزيد بدنم را نسوزيد صبح زود رو تپه اي تير خلاصم نزنيد آتيش به خواب آلودگي و به پلاسم نزنيد.

پروا نه November 19, 2005 7:44 PM

براي ماهمنير خانم.
صاحب نظري ديدم ، دنبال نظــــــر مي گشت
پيدا نشدش مطلوب ، در كوي وگـــذر مي گشت
آنرا كه طلب مي كرد ، مكنون ز هويدا بـود
گوئي كه به مردابي ، دنبال گهـــر مي گشت
اين گفته هزاران بار، كي كشف سود اســرار
مي گفت و همي گر يان ، او زيرو زبر مي گشت
{پروانه}

پروا نه November 17, 2005 5:59 PM

مرا هست مادري چون مام ميهن === فدايش مي كنم جان و سرو تن == برايم نام اوست ، شيرازه ي جان == مرا مجذوب كرده نام ايران .

پروا نه November 16, 2005 5:14 PM

سلام عزيزان خواننده، مي خواهم بازهم يك روز خود را تعريف كنم، آري امروز چندين ترا نه كه ساخته بودم در اختيار يك گروه جوان إآهنگساز قرار داذم و خواستم بدين طريق كمكي به جوانان مچا له شده زير بار گرا نيهاي موجود كرده باشم ، هيچوقت گرايشي به آهنگسازي نداشتم تا اينكه چندي قبل در يك روزنا مه ي ورزشي { خبر ورزشي} مقا له اي تحت عنوان {بي ربط}كه مصا حبه اي بود با خانم مريم حيدر زاده فهميدم ايشان هر يك از اسعارسان را از چها صد هز ار تو مان به با لا مي فروشند . تازه فهميدم چرا بعضي خواننده ها زور مي زنند كه خو دشان ترا نه سرائي كنند و گاه به يك خط و يا يك بيط بسنده مي كنند واز اول تا آخر همان يك بيط را بار ها و بار ها تكرار مي نما يند . نمونه اش همين شعر {تو ميگي يه وقتا گاهي ،پيش مياد يه اشتباهي ، نه ديگه ديگه نمي شه ، واسه تو نمونده راهي .و براي جبران كمبود هاي موجود، شخصي را هم كرايه كرده و بدنبال خود مي دوانند كه هم صحنه پردازي باشد وهم بيننده خيلي بيكار نما ند.لابد اينجوري مقرون به صرفه است. همين مشاهدات با عث شدند كه اينجانب با اجازه ي شماعزيزان گردشگر در اين سايت جوان منهم به صف ترا نه سرا يان ايراني پيوسته و بدون دريافت وجه براي آهنگسازان جوان ، ترانه سرائي كنم . وحا لا اين شما و اين هم كمي از يك ترانه: كنار جويبار اميد ،براي تو دارم نويد=== همونجائي كه اشك شوق ، توي چشماي تو دويد=== بگو به من عزيز جان ، ستاره ي هفت آسمان===چگونه از لبان تو ، دوست دارم با يد شنيد؟ دوستان عزيزكه خواننده ي اين مطلب هستيد اينكه چيزي نيست ، من آهنگ هم مي سازم، تازه هيچكي نمي تونه مثل من آواز بخو نه و آهنگ بسازه غير از صمد.....

پروان November 11, 2005 7:56 PM

مي خواهم امروز خود را تعريف كنم البته با سلام ودرود فراوان بر همه ي شما هم وطنهاي عزيز و گرامي بله امروز يكي از كم كارترين روزهاي زندگي من بود و فقط توانستم روي چند اسكناس دوهزار تو ماني آدرس اين سايت و سايت دوست گرامي ديگرم خانم ...را بنويسم تا بلكه عده ي بيشتري از اين سايت مه منير دات كام وسايت ... ديدن كنند . در ضمن علت كم كاري من تنبلي نبود بلكه چند جوان از من خواستند در مراسم خواستگاري آنها شركت جسته و بخشهاي سخت پيشنهادي را برايشان تعديل كنم و بگويم آخه بابا پيرت بسوزه سختگيري تو كه مارو بدبخت كردي خودتو روي تخت كردي . تا همين اندازه براي امروز كافيست. به خدا مي سپارمتان. ازتهران

پروان November 8, 2005 11:26 PM

دلم برات تنگ شده گلم ... می‌فهمم چه خبره اون‌جا ... ولی همه چيز درست می‌شه ... مطمئنم!

ساغر November 2, 2005 9:05 AM

سلام همو طنان گرا مي ، من از تهران با شما صحبت مي كنم و در مورد اين سوال كه يك روز خود را شرح دهيد مي خواهم به اين سرو ده ي خود اشاره كنم و بگويم { امروز را ديدم چه سان بگذشت === فردا نمي دانم چه خواهد شد === امروز در يك حجم تنگا تنگ === فردا باز هم حقه و نيرنگ === امروز غمگين شقا يقها === فردا باتز مرگ حقا يقها ===....

پروان November 1, 2005 3:03 AM

دل تنگ شما هستيم، خيلی

وحيد October 27, 2005 6:50 AM

سلام اين حامد آقاي ما هم احضار شد .
.

احمدپور October 25, 2005 3:43 AM

از رنج انسان٬ شاید کسی نباشد که بکاهد٬ ولی شاید کسی باشد که به رنج انسان٬ نیفزاید. این٬ "شایدها"٬ در جواب این سوال٬ خود همین سوال است٬ نیست؟ و این خود زندگی است٬ که رنگ به رنگ می‌شود.

جواد - ق October 24, 2005 9:46 PM

هيچكس نمي تونه....مگر اون كسي كه اين بدبختيها رو ريخته رو سر انسان بدبخت بيچاره..................

yasaman October 24, 2005 9:00 PM

Dear Mahmonir: because of the economy, these days the banks are begging to issue credit cards but some are more restrictive than the others—such as Citi bank etc. As you have pointed out because of being new and not having record, it might seems hard to get it first—at least for a while--- but there are some ways to get one and once you have one the others would follow. The easiest way is; if one of your friends get one for you, they can ask their credit companies to issue one for your names and another way is shopping stores like Sears not only would gave you their own store shopping card but also a Master card right away and if you purchase anything you may even get $ 15.00 off just for applying for the card. Most credit companies are offering cards with: "No Annual Fee’ try to get one of them or else the “ Annual Fees” are around $ 50.00 which is not worth it. Also the creditor loves to receive their “ monthly minimum” payment--- they get more interest this way--- by paying full and even a couple dollars more in end of the month, not only you do not pay too much interest but also other credit companies would send you an offer. Good luck

Sahand October 23, 2005 7:01 PM

سلام ماهمنیر جان
سوالی پرسیدی؛
جوابش از نظر من فقط «خود انسان»!

ني لبك October 21, 2005 10:13 AM

 نظر بدهيد:




مي خواهيد اين اطلاعات حفظ شود؟ بله

(در نوشته خود مي توانيد از تگ هاي اچ تي ام ال استفاده كنيد)