« توضيح و تاکيد | صفحه اصلی | مقدس تر از جان انسان چيست؟ »
November 17, 2004
بند دوم
چه کسی گفته اگر «راست هم باشد تقلش نباید کرد چون به دروغ مانند است»؟!
پیش از پرداختن به این بخش تصریح کنم که آنچه میگویم, برآمده از تجربهای است که فقط شخصی هم نیست. من نيز یک گواهم بر آنچه دست کم سالهای سال است بر زنان «مسلمان» بیشماری رفته. حتی اگر با پژوهشهای فلسفی و مجادلههای سیاسی ربط مستقیم و عیان نداشته باشد. آنچه در غرب «مطالعهی موردی» خوانده میشود, حتما با پشتوانههای علمی و نتایج عملی پیش میرود و نمیتوان این روش تحقیقاتی را هیچ انگاشت. بر این پایه به پرسشهای پیشین خود در بارهي يادداشت «ضدمقدس، تلويزيون و ترور» نوشتهي کاتب سيبستان میافزایم:
اگر تئو ونگوگ، آن مادرمردهی غربی فقط یک مورد از این «باور نکردنی»ها را دید تعجبی ندارد, ولی ما چه گونه سنت قبیلههامان را ندیده انگاریم؟ اگر ونگوگ کوشیده باشد جلوی تکرار حتی همین یک موردِ از نظر مهدی حیرتانگیز و شبه دروغ را بگیرد, گناه کرد؟ اوی فیلمساز چه گونه باید نظرش را میگفت؟ مهدي جان، به من بگو که بنیادگراها دیگر چه حرمتی برای انسان باقی گذارده اند؟ فرقی هم میکند که به بیان فلسفی یا علم تجربی یا هنری یا حتی خود کلام دینی بر آنها استدلال آورده شود؟ ون گوگ بینوا آیا به چه زبان باید آن خطوط را نقد می کرد؟
چه تفاوتی دارد که بر پشت زن سومالیایی خطوطی به نام آیات قران حک شود یا بر تن جوان ایرانی خط شلاق بماند؟ مگر این خطوط خونین سیاه ننگ, کم بر بدنهی اسلام و مسلمین ثبت شده؟ تازه اگر اسلام برای این زن, فقط همین یک زن در دنیا سرنوشتی چنین رقم زده, چرا نباید گفته شود؟ کما این که اگر سنگپرست یا سگپرست هم بود, نباید بر او چنین می رفت. چنان که این غرب کافر و این هنرمندان از خود شروع کردند. مطمئن باش منشور حقوق بشر را ابتدا برای جوامع متمدن نوشتند. البته که نمیتوان ادعا کرد در این غرب هیچ مورد نقض حقوق بشر یافت نمیشود. شما میدانی که من خود یک از قربانیان جهان اسلام هستم که البته فریادم در همان مملکت قانون, هلند هم شنفته نشد, ولی وجود هزاران نهاد دولتی و غیر دولتی مدافع حقوق بشر در این دنیای بيدين و نیز برآمد و معدل کلی جوامعشان مرا زينهار ميدهد که دست کم آیا از وطن اسلامی خودم انسانی تر با من رو به رو نشدند؟ القصه, ون گوگ اگر توانست یک نمونه و فقط و فقط یک نمونه, از آنچه بر یک انسان, به نام زنی سومالیایی, رفته را تصویر کند, پیروز و پاینده ماند؟ یا کسي که کشتش؟
چه نشانهای در فیلم مستند ونگوگ دیده می شود که حکم کرده باشد آنچه نشان داده «نماینده ی رفتار مسلمین با زنانشان» است؟ ضمن اینکه مهدی جان آیا فقط به خودت و ما و دوستان پیرامون مینگری که به هر روی و خواهی نخواهی و خوشبختانه اثری خوب هم از این غربیان نجس گرفتهایم؟ آیا رفتار امروزین ما و شما نمایندهی مسلمین شمرده می شود یا کردار یک هزاره و نیم ثبت شده در تاریخ مسلمانان؟
توبیخِ «نشان دادن» یک ناهنجاری در«رسانه ی فراگیری مثل تلوزیون» شبیه کاری نیست که آقایان در ایران میکنند؟ اين روزها عبارتهای «تشویش اذهان عمومی»، «نشر اکاذیب» و «اقدام علیه امنیت» برای هر روزنامه نگار ایرانی آشناسات. گفتهی شما مرا به یاد این توجیهها میاندازد که «نباید گفت تا قبح آن نریزد»! حال آنکه تاریخ نشان داده و تجربهی همین ممالک «بی آبرو» ست که این برملا کردنها اگر نبود, همانها در خفا روی میداد که در هنوز در بلاد اسلامی ما رخ میدهد. پس تفاوت ديروز و امروز, «زمانه ی ارتباطات» چیست؟ اصل افتخار روزنامه نگاران در همین است که امروز دیگر یک زندانی سیاسی از این بند به آن سلول اگر منتقل شود, عطسه کند, یک دختر در روستاهای دورافتاده ی پشت کوهستانهای کردستان اگر شلاق بخورد, پارلمان اروپا را وامیدارند برایش قطعنامه صادر کند. امری اگر قبیح است، نشان دادن آن زشتی و حتی برجسته کردن آن و برانگیختن حساسیتها برای نابودی اش اگر وظیفهی ژورنالیست و هنرمند وو روشنفکر نیست, به عهدهی کیست؟ و اگر چنین نکند, چه بر سر آدمها می آید؟ آیا واقعیت را تغییر میدهد؟ پنهان کردن پلیدی, به معنی نبود آن است یا خطر رواج آن می رود؟
بنا بر استدلال «نبايد گفت» آیا نباید به آقایان هم حق داد که این همه مطبوعات و اهل فن را قلع و قمع کنند تا کسی مخل «آبروی اسلام و مسلمین» نباشد و نظام اسلامی را تهدید نکند؟ و چشمشان کور که برای «سوئ برداشت»شان «بهای گزاف» می دهند!
November 17, 2004 7:13 AM