« برای دلِ ايگناسيو | صفحه اصلی | کودکي کردن من در برلن »

July 6, 2003

سلام

روزگاري است که شب ها، روزهايم را مي نويسم. راست بگويم. اکنون ديگر هوس «جار کشيدن خود بر بام جهان» دامن گير من نيز شده است. از پس بنا دارم همه را بي پرده بر اين دفترچه بياورم. تا کجا همت ياري‌ام کند. شايد کم کم خاطرات پيشين را نيز برآن بيفزايم. يا حتي داستانکي. نمي دانم هر چه بخواهي بنامش. مي داني؟ من سه سال است که مام و ميهن را ترک کرده ام. اين جا مجالي پيش آمد که با کنج خود خلوت کنم. گذشته رهايم نکرد. روي کاغذ ريختمش. دوستي به مرحمت گفت: مثل آلبوم عکس است؛ هم مستقل و هم مجموعه. دوستي آن را در حد يک خود درماني خواند. دوست ديگري افزود: مي تواني شايد روزي داستان نويس شوي. و ديگر دوست اضافه کرد: در ايران قابل چاپ نيست.
القصه، چنين شد که اين نيمه شب، به مهر صاحب ملکوت، بر فلک وبلاگ برآمدم.
از دوستان گرامي وبلاگي به خواندن و نقد دعوت مي کنم.

July 6, 2003 1:32 PM

 نظرها

سلام خاله
مسلمانان مرا وقتي دلي بود كه با وي گفتمي گر مشكلي بود
مگو ديگر كه حافظ نكتهدان است كه ما ديديم محكم جاهلي بود
ميدانم كه همه به من از بابت داشتن همچين خالهاي حسادت مي كنند.خاله اي كه دنبال "افسانه شخصي" خودش است و دنيا بسيج شده كه كمكش كنه.
دوست دارم.

Mahsa July 28, 2003 11:42 AM

باز هم مثل هميشه ماه منير خانم و تحول و ساكت ننشستن. موفق باشي

امين July 19, 2003 7:42 PM

سلام
ممنون از چای تان اما چرا تلخ؟؟؟
نثرتان بسیار به کاتب کتابچه ماند در فخامت و گاه دشواری.
به یاد بلاگ بچه +++++ ( http:dimple.persianblog.com )افتادم که گویا اکنون در میانه ی اسمان و زمین بازی زندگی را به تلخی پی می گیرد ؛ که خدایش شفا دهد.
قلمتان پرتوان

مهشا July 7, 2003 10:48 AM

سلام. خوش آمدي.
قلمت پر توان باد.

Mehdi July 6, 2003 11:55 PM

وب‌لاگ‌ات را که در اين تاريک‌روشنای سحر متولد می‌شود تبريک می‌گويم. هرچه بنويسی، خواهمش خواند بی‌ترديد. دستت تر و پرنگار بادا.

کاتب کتابچه July 6, 2003 10:05 PM

زبان ناطقه در وصف شوق نالانست
چه جاي کلک بريده زبان بيهده گوست
---------------------------------------
خوش آمدي!

نيما July 6, 2003 10:04 PM

با احترام بسيار نه تنها خوش آمد مي گويم بلکه خوشحالم که اولين نظر را اينجا مي نويسم و اين افتخار را همين جا رسما به نام خودم ثبت مي کنم.شکي ندارم که کلبه مجازي ات هم مانند دنياي واقعي گرم و صميمي خواهد بود و لذت خواندن اين شب نوشته ها کمتر از همنشيني شبانه نخواهد بود...باشد که اين راه را هم با قدرت بروي و دوست و غريبه را با نوشته هايت همپا کني...خوش آمدي

ايگناسيو July 6, 2003 10:03 PM

مناسبات

کيوان July 6, 2003 9:08 PM

خيلي دوست دارم هميشه حرفهاي خواندني ات را اينجا بخوانم.وبلاگشهر جاي بدي نيست هر چند كم كم به فحش شنيدن و ناسزاهاي دوستان هم عادت مي كني.اينجا قطعا منسبات خاص خود را دارد اما گوشه اي از آيينه زندگي واقعي همين ايرانيان است...

کيوان July 6, 2003 9:07 PM

خب خوش آمديد. می گويند عالمی مجازی است اينجا،اما اگر هم باشد مماس است بر واقعيت. و تبی دارد البته. به هر حال خوش آمدید که گاهی يک ليوان چای تلخ، اصلا نبايد بد باشد

جمشيد July 6, 2003 8:04 PM

مهدي عزيز
از پيشوازي‌ات سپاس
اما
اگر چنان که تو گفتي، من نتوانم بنمايم، نه تو ماني و نه من!

ماه‌منير July 6, 2003 7:30 PM

بخ بخ، ماه منير هم درآمد بر بام فلک تا چهره بنمايد خلق را. با چه وعده ها چه وعده ها. اين جنون نوشتن است يا عقول بر پرده برافکندن هر چه هست گامی است در عالم زنان تازه. من بی گمانم. چقدر ما مردها حرف زده ايم! سر همه را برديم. اما هنوز زنها حرف ها دارند که بر دايره بريزند. حرف ها که ما نشنيده ايم يا کم شنيده ايم آنقدر کم که گوئيا هيچ نشنيده ايم. ماه منير زن ديگری است. هرچه از زنان تا به حال شنيده ايد فرموش کنيد. برای خلاف آمدهايی آماده باشيد که زن ما را زنی را که از دل سنت برآمده يک گام بلند پيش تر نشان می دهد. هر کس همين يک گام را برداشته باشد ببين ما کجا خواهيم بود. زنان همه چيز را تغيير خواهند داد. ما را نيز از اين تک گويی تاريخی از اين تنهايی مزمن بدر خواهند آورد.

مهدی July 6, 2003 3:35 PM

درود بر يار نو...اين داريوش دارد حسابي زلزله راه مي اندازد با اين معرفي هاش! پايدار بماني و مهربان.

خوابگرد July 6, 2003 3:28 PM

 نظر بدهيد:




مي خواهيد اين اطلاعات حفظ شود؟ بله

(در نوشته خود مي توانيد از تگ هاي اچ تي ام ال استفاده كنيد)