« December 2009 | صفحه اصلی | July 2010 »

March 13, 2010

زبان حال

يک متر و هفتاد صدم افراشت قامت سخنم
يک متر و هفتاد صدم از شعر اين خانه منم

يک متر و هفتاد صدم پاکيزگی ساده دلی
جان دلارای غزل جسم شکيبای زنم

زشت است اگر سيرت من خود را در او می نگری
هيها!‌که سنگم نزنی آيينه ام می شکنم

از جای برخيزم اگر پرسايه ام بيدبنم
بر خاک بنشينم اگر فرش ظريفم چمنم

بر ريشه ام تيشه مزن ! حيف است افتادن من
در خشکساران شما سبزم بلوطم کهنم

يک مغز و صد بيم عسس فکر است در چارقدم
يک قلب و صد شور هوس شعر است در پيرهنم

ای جملگی دشمن من !‌ جز حق چه گفتم به سخن؟
پاداش دشنام شما آهی به نفرين نزنم

انگار من زادمتان کژتاب و بدخوی و رمان
دست از شما گر بکشم مهر از شما بر نکنم

انگار من زادمتان : ماری که نيشم بزند
من جز مدارا چه کنم با پاره جان و تنم؟

هفتاد سال اين گله جا ماندم که از کف نرود
يک متر و هفتاد صدم : گورم، به خاک وطنم

يک متر و هفتاد صدم افراشت قامت سخنم
يک متر و هفتاد صدم از شعر اين خانه منم

يک متر و هفتاد صدم پاکيزگی ساده دلی
جان دلارای غزل جسم شکيبای زنم

زشت است اگر سيرت من خود را در او می نگری
هيها!‌که سنگم نزنی آيينه ام می شکنم

از جای برخيزم اگر پرسايه ام بيدبنم
بر خاک بنشينم اگر فرش ظريفم چمنم

بر ريشه ام تيشه مزن ! حيف است افتادن من
در خشکساران شما سبزم بلوطم کهنم

يک مغز و صد بيم عسس فکر است در چارقدم
يک قلب و صد شور هوس شعر است در پيرهنم

ای جملگی دشمن من !‌ جز حق چه گفتم به سخن؟
پاداش دشنام شما آهی به نفرين نزنم

انگار من زادمتان کژتاب و بدخوی و رمان
دست از شما گر بکشم مهر از شما بر نکنم

انگار من زادمتان : ماری که نيشم بزند
من جز مدارا چه کنم با پاره جان و تنم؟

هفتاد سال اين گله جا ماندم که از کف نرود
يک متر و هفتاد صدم : گورم، به خاک وطنم

3:42 AM | نظر:(2)

به مام میهن­م؛ سیمین بانو

سرنوشت سیمین بانو بهبهانی، نامدارترین شاعر زنده ی فارسی، به صدای گورای خودش

نکته ها:
این گفت وگو را، سال گذشته، برای رادیو صدای امریکا و برنامه ی زن امروز ضبط کردم. اما فقط فرصت پخش از رادیو شد.
به رامین برای گذاردن آن بر مختصر، مدیونم.
از کیفیت ناباب این آرشیو صوتی، متاسفم.
از صدای چون جوجه اردک مصاحبه کننده (که نه گمانم به واقعیت ِ صدای بم و خش دار خودم نزدیک باشد) خجالت نمی-کشم؛ چه، آن که این پرونده را آبرو می دهد، آوای آن بلند قامت شیر دل و شعر مجسم است.
و آن ها اکنون، آن تن تکیده را، آن یک متر و هفتاد صدم ِ هشتاد و سه ساله را در وطن خود حبس کرده اند! ورنه، بیت - بیت ش را جوانان برومدنش، بیرون هر مرزی، از برند. چه در رنجی ای آزادی !
از او که کعبه ی غزل است، خواستم، به نام "تولد"، با سروده ای سخن بیاغازد.
: ... زمانی که "رنجیده" از اوضاع زمان خود این شعر را سروده بودم ...

3:20 AM | نظر:(0)