« گفت و گو با داریوش اشوری: مولوی، در تب و تاب گسستن از این جهان | صفحه اصلی | نامه ی بی نام - شش »

October 7, 2007

نامه ی بی نام - پنج

باران اگر بیاید بانو

. آن نیم تکه نانی که گفتم ات با شراب می نوشم
برای تو...
بگذار هیاهو هر چه می خواهد بگوید.
من خوب می دانم در باران، آنقدر زیبا می شوی که خدا هم، در حسرت دوباره ی بوسیدن مریم، زانوی غم در آغوش می کشد.

پیشانی بلندت را
می بوسم
بگذار هیاهو هر چه می خواهد بگوید.

باران اگر بیاید بانو...
و رنگ ها در شیشه های شراب از خواب هفت ساله بر خیزند
و قطرات آب، در شرم نگاه تو برقصد
بلغزد
بریزد
از گونه تا گوشه ی لبخند
تا تکه نان من
تا شرابم...
بگذار هیاهو هر چه می خواهد بگوید...

باران اگر بیاید بانو...

October 7, 2007 10:17 PM

 نظرها

 نظر بدهيد:




مي خواهيد اين اطلاعات حفظ شود؟ بله

(در نوشته خود مي توانيد از تگ هاي اچ تي ام ال استفاده كنيد)