« من هنوز زنده ام | صفحه اصلی | سراسر در وهم خود »
July 8, 2007
زن و جهان
دوست نازنینی پرسید: هنوز بر رابطه نفرین میفرستی؟ - هنوز نمیدونم. - متناقض ننویس. اینا میمونه و نمیتونی حرفت رو عوض کنی. - من به همون بیپیرایهگی که فکر میکنم، مینویسم. حالا هم میگم عاشقم. من یه زنم. این تصویر آخرین تعریف "زن" است برایم. و از همهی ترانههای نفرینی بیزارم.
July 8, 2007 11:39 PM
نظرها
ح ش عزیز رنجیده
کدوم عکس رو می گی؟ اگر منظورت همین عکس این پسته، راستش اسم عکاس نمی دونم و متاسفم که چنین هنرمندی را نمی شناسم. عکس را عزیزترین دوستم برام داده و برای همین بیشتر دوستش دارم. اگه عکاس را پیدا کردی، سلام و معذرت مرا برسان و اسمش را اینجا بنویس.
ماهمنیر July 21, 2007 5:50 AM
برايات در«زمانه» كامنت گذاشتم.
حتما پيش خود ميگوييد: خب! گذاشتي كه گذاشتي!
ولي حيفام آمد تا آنرا زودتر به«نظر»مخاطب اصلياش برسانم.
راستي! اين عكس «فتو دات نت»ي اسم عكاس نداشت؟
...
خانمها ، آقايان!
شهرنشینی، شکلگیری «جامعه» و ظهور فلسفه ، لزوم «آزادی» را به «بشريت» تحميل كرد!
پرانتز : بههمين راحتي.
برای انسان که به تعبیر ارسطو، حیوانیست اجتماعی ـ سیاسی، زندگی جمعی، امری اجتنابناپذیر بود و چنين شد كه همين آدم 2 پا ، جذابيت و احساس امنیت این نوع از زندگی را ترجيح ميدهد به تنها زيستن.
قدرتها و حاكمان، همواره نقش مهمي را بر «تحديد» آزادیهاي فردی ايفا كردهاند. اين ماجرا همچنان ادامه دارد متاسفانه؛ چون هنوز هم ساختار و سیستم اجتماعی برخي از جوامع غير غربي ، محل تاخت و تاز دولتهاييست كه با «محدوديت»هاي قرون وسطايي خود، از طرفي اصرار در مهار كردن «آزادي»ها و قواعد غير انكار شهرنشيني دارند و از سوي ديگر ، «آزادي» را مانعي جدي براي دوام و بقاي حكومت خود ميدانند.
اریک فروم در فصل پایانی کتاب »گريز از آزادي»، به نكتهي ظريف و جالبي اشاره ميكند و هشدار میدهد که نباید فریب خورد! انسان آزاد نیست و تابع دیگری است. فروم از «خود» سوال ميكند: پس معنای آزادی از نظر انسان جدید چیست؟ و خودش بلافاصله پاسخ میدهد: «از بندهای برون فارغ شده و میتواند چنانکه میخواهد اندیشه و عمل کند. اگر میدانست که چه میخواهد و چه میاندیشد و چه احساس میکند، میتوانست آزاد و قائم به ارادهی خود باشد.اما افسوس که نمیداند. به ساز قدرتهای بینام و مجهول گام برمیدارد و نفسی اختیار میکند که از آن خودش نیست.»
نتيجه گيري اخلاقي : اينبار روي سخنام با سركار خانم «ماهمنير رحيمي» نبود!
نويسندگان و مجريان جوان نو انديش ! جون مادرتان، برويد يك نسخه از كتاب«هنر عشق ورزيدن» (نوشتهي همين «اريك فروم») را پيدا كنيد و بخوانيد. آنگاه اگر قانع به «عشق» نشديد (و چنانچه لازم ديديد)، با خيال راحت هوساش به سرتان بزند كه در آثار «مكتوب» و يا «صوتي» - «تصويري» خود،توصيههاي «خيانت» و «سكس» غير انساني و ... را به سمع و نظر مخاطبانتان برسانيد.
با «مولانا» بالاي «منبر» بروم:
هر چه گويم عشق را شــرح و بيان
چون به عشق آيم، خجل باشم از آن
گرچـه تفسيـر زبان روشـنگرست
ليک، عشــقِ بيزبان، روشـنترست
چــون قـلم اندر نوشتـن ميشتـافـت
چون به عشق آمد ، قلم برخودشکافت
عقل در شرحاش چو «خر» در گِل بخُفت
شرحِ عشق وعاشقي هم، عشق گـفت
تابعد
ح.ش
تهران
ح.ش July 20, 2007 9:59 PM
و چنان که اغاز کرده ای همیشه بر همان خواهی ماند:
میان آفتاب های همیشه
زیبائی تو
لنگری ست -
نگاهت شکست ستمگری ست -
و چشمانت با من گفتند
که فردا
روز دیگری ست
mahsa July 18, 2007 2:40 PM
خوشگل خانوم، يه سري هم به وبلاگ ما بزن.
دوست دارم
farzaneh July 13, 2007 10:47 AM
سلام به دختر شجاع و عاشق ماه منیر عزیر، که سلسله گفتارهایش در باره ی جنسیت و... چون گلوله ای منور سینه ی جهل و تاریکی را نشانه رفته است و طبیعی ترین و انسانی ترین نیازهای رانده شده راآشکار می کند.سلیقه ات در انتخاب عکس هم حرف نداشت، مثل ماه!
علی رضا مجابی July 12, 2007 9:49 PM
سلام به دختر شجاع و عاشق ماه منیر عزیر، که سلسله گفتارهایش در باره ی جنسیت و... چون گلوله ای منور سینه ی جهل و تاریکی را نشانه رفته است و طبیعی ترین و انسانی ترین نیازهای رانده شده راآشکار می کند.سلیقه ات در انتخاب عکس هم حرف نداشت، مثل ماه!
علی رضا مجابی July 12, 2007 9:49 PM
همه در برابر قانون هورمون ها برابرند، اما برخی برابر ترند.
(اورول و دانش آموز)
دانش آموز July 12, 2007 1:09 PM
......و ان روز كه نهال عشق كاشته شد....درخت تنومند نفرين در جنگل احساسها نايديد شد.......
دوست نازنین July 9, 2007 8:40 PM