« واشنگتن 3 | صفحه اصلی | ای جان جان ... بی تن مرو »

August 15, 2006

حقیقت

راستی آنوشا! امروز کامپیوتر دفتر زبان­شناسی رو که باز کردم، این نوشته اومد رو صفحه. به جون خدابیامرز آقاجون ...

به جون بابام اینا که این دیگه ارتکاب خودم نیست. من فکر می­کردم یه کمی ویرایش بلدم، اما از وقتی تو و نهال با "جدانویسی"هام مخالفت کردین، همون­ تتمه اعتماد به نفس رو هم از دست دادم. با این حال، توی همین  شعر یا "دکلمه" هم دستکی بردم! بالاخره نمی­دونی شاعر کیه؟ 

 

چشم­هات را انکار می­کنم

وقتی وجودم را می­گردند

...

به آغوش­ت می­گریزم

که نبینم حقیقت را

که رفته­ای

چه­گونه به کسی خبر دهم که زمین دیگر گرد نیست؟

August 15, 2006 9:41 PM

 نظرها

"اغفال كردن" كه يه چيز ديگه بود مجيد! من كماكان بر اين باورم كه "رو دست زدم" ماهمنير جان.

آنوشا August 25, 2006 3:32 AM

همین صداقتت منو کشته آنوشا جونی! در عین حال، بذار تا خیلی از دستت نرفتم، اینم یادت بدم که مامانی جان! هر کی "دست" داره که بابای تو نیس! بابایی جان! اصطلاح "رو دست زدن" را زمانی به کار می گیریم که مثلا؛ تو ابتدا با ناراستی، مرا به این باور می رسانی که تو باخته ای، ولی ناگهان کارت پرزورتری را روی دست من میاوری و برنده می شوی؛ در حقیقت مرا اغفال می کنی!
اما در این جا، درسته که تو "شاعر" رو گول زدی، ولی اگه اشتباه نکنم، می خواستی یه چیزی بگی که شاعر حقیقی خود را معرفی کند. در این صورت باید می گفتی: یه دستی زدم.
مخلص

ماهمنیر، مامان شاعر August 24, 2006 9:15 PM

من رو دست زدم تا شاعر واقعي پيدا شه. من حرفتو باور ميكنم فرزانه جان. شعر آدم مثه بچه ي آدم ميمونه. معلومه مال خودته که این قدر غیرتی شدی.

آنوشا August 24, 2006 8:26 PM

شاعر من بودم... نه هيچ گس ديگر...

farzaneh August 23, 2006 9:04 PM

ای بابا! چه قدر مدعی پیدا شد! آنوشا، فرزانه، ... آهای! کسی دیگه نبود؟
تقصیر منه که بی سر و صدا این "شعر" ناب رو بالا نکشیدم!
می گین هنوز بی عرضه ام؟ آخه بابا جان! نه تنها قصه ی "گواهی نامه" تموم نشده، تنها مدرک امریکایی م، گرین کارتم هم رفت پیش "درایور لایسنس"! از حالا به بعد حسنی بدو، اون دوتا کارت بدو، ...!
غصه نخورم! هر وقت جواد گذرنامه گرفت، منم لابد یکی از اینا رو پیدا می کنم.

ماهمنیر August 19, 2006 9:36 PM

شاعر شعر این جانب....
برای رفته ام بود.....

فرزانه August 19, 2006 8:02 PM

اي بابا
اين سريال كي ميخواد تموم شه!!!!!!!!!!!

mahsa August 17, 2006 4:11 PM

چرا شعر منو به اسم خودت زدی؟! تازه دستکاریش هم کردی! آی مردم، دزد!

آنوشا August 16, 2006 4:33 AM

من منظورم از "او" در کامنتی که برای ۲ پست قبل از این گذاشته بودم، مادرم بود.

ما گاهی در دام كلمات مي افتيم، تعبیر می کنیم و بعد سرنوشت خودمان را با آنها "تعریف" می کنیم، درست مثل وقتی فال می گیریم. ما دستور می گیریم و مفعول می شویم. ما، ما . . .

سفسطه بود. بی خیال!

آنوشا August 16, 2006 4:25 AM

 نظر بدهيد:




مي خواهيد اين اطلاعات حفظ شود؟ بله

(در نوشته خود مي توانيد از تگ هاي اچ تي ام ال استفاده كنيد)