« بی ربط | صفحه اصلی | وقار »

May 29, 2006

ابی و سیاوش

درسته که گاهی انسانیت و دوست داشتنی بودن خالق، عیب خلق‌کرده‌اش رو می‌پوشونه. ولی من دیشب دوباره به این نظر باور آوردم که کاش آدم فقط اثر بعضی‌ها رو ببینه. چون انصافا گاهی خودشون چهره‌ی نوشته یا هنرشون رو مکدر می‌کنن. 

به تازه­گی ...

به شکل بی‌سابقه‌ای در فاصله‌ی کمی، البته به افتفخار فرزانه، توفیق حاصل شد که بریم دو تا کنسرت ایرانی؛ تو اولی بیشتر لیلا فروهر خوند (که اصلا تو سبک سلیقه‌ی این‌ سراپا تقصیر نگنجید) و بعد سیاوش قمیشی. دومی رو هم که دیشب بود، خواننده‌ی محبوب پیش‌ترهای من، ابی  صفا داد! راستش، کنسرت ایرونی دیگه‌ای نرفتم که مقایسه‌ی گسترده‌ای کنم، اما خداوکیلی، اگه به برنامه‌ی همین سه تا خواننده‌ی مشهور و پرهوادار یه نگا بندازم، می‌تونم بگم خیلی حیف که دیشب هشتاد دلار پول بلیط دادم (ضرب در سه) و انواع  سرزنش‌ها و ملامت‌ها از سوی دو یار گویا عاشق من که "همیشه به قرارهات دیر می‌رسی و دیر، شد دیر شد..." فرزانه و مسیحا رو هم به جان خسته خریدم. بگذریم که برنامه (تقریبا مثل همه‌ی ایرونی بازی‌ها) با یک ساعت تأخیر شروع شد، می‌خواستم بگم کاش هرگز ابی رو رو صحنه نمی‌دیدم؛ اون‌هم با اون بلندگوی افتضاح که صدای به اون زیبایی و پرقوتی رو تبدیل کرده بود به جیغ خانم ناظم و امور تربیتی مدرسه که ما ساکت باشیم و سرود و قرآن بخونیم؛ با همون سوت گوش پاره‌کن بلندگودستی مدرسه. اما این رو هم ندید و نشنید می‌گیریم، مشکل ابی هم نبود (جمله‌ی آخر رو درست به این دلیل نوشتم که فرزانه بالای سرم ایستاده و می‌گه: اگه به ابی انتقاد کنی، همه بهت فحش می‌دن!) چشم. من ... کی باشم که انتقاد کنم؟! باور کنین مشکل خود منم که هرگز از مداح جماعت خوشم نیومده. حالا اسمش رو شومن هم بگذاریم فرقی نمی‌کنه. یادم اومد که بازم خوشبختم و دست کم با یه مداح زندگی نمی‌کنم! این مسیحا و فرزانه به من می‌گن "تو عشق اریستوکراسی و نوستالژی اشرافیت و این حرفا داری. ابی مردمیه که با همه حال می‌کنه و حال می‌ده. روی سن دراز می‌کشه و تند و تند هم می‌گه "آ ماشالللله"."  درسته.  اما من چه کنم که فخاومت موسیقی و شعر و آواز و حرکات و همه‌ی شخصیت خواننده‌گی سیاوش رو ترجیح می‌دم؟ در ضمن به مسیحا و فرزانه که شدن "قرمزته" یا "آبیه‌ته" در برابر منه بی‌رنگ و هی کرکری می‌خونن، گفتم، "انسانیت سیاوش جای خود داره، چنان که هر چیزی یه جایی داره، ندیدین چه طور توی رستوران راحت با ما روبوسی کرد؟"

خلاصه که آقاجان وقار سیاوش چنان منو از وقار یک خانم نجیب انداخت که فرداش صدام گرفته بود؛ بس که ابراز احساسات کرده بودم. درعوض ابی رو مجبور شدم صورتم رو بگیرم و فقط به یاد خاطره‌هایی که با آهنگ و صداش داشتم، اشک بریزم، نه با سخنرانی و کار و کردارهاش رو صحنه.

 

May 29, 2006 5:20 AM

 نظرها

خدا وکیلی ابی و سیاوش صداهای قشنگی دارند.مخصوصا آهنگ *چشم های منتظر به پیچ جاده* که با هم خوندن عالیه

سینا October 21, 2007 1:14 PM

سلام
درنوشته هاتون خوندم كه كنسرت سياوش قميشي در واشنگتن رفتيد
مي خواستم منو از حال و حاي با خير كنيد كه چي گذشت و چي شد
اگر اين كارو كنيد ممنون مي شوم
با تشكر
امپراطور سياوش قميشي

امپراطور سیاوش قمیشی May 24, 2007 10:42 AM

avalana yadet bashe ebi nagi bego hazrateEBI dovoman age aghayeEBI nabodan siyavashe kachal o digaran alan nemitonestan to behtarin saloonhaye jahan consert bezaran

sina October 25, 2006 1:10 PM

خوبه همين ها را بنويسي

hamid July 1, 2006 9:35 AM

سلام پژواک خاموش با ساخت فيلم مستند با سوژه آخوندي و نقش وبلاگ نويسي در دنياي آخوندي؟! بروز شد.

s.a.احمدپور June 26, 2006 11:58 PM

پيام تسليت:
كلوب فرهنگي با نوان دانشگام، عروج بي صداي بانوي فرهيخته و انديشمند، شاعره ي گرامي و ملت دوست ،
خانـم "منيرالسادات طبا طبا ئي " را به باز ماندگان آن مرحومه و تمامي دوستداران شعرو ادب ، به ويژه هـميهنان آذري زبان صميما نه تسليت عزض نـموده وبراي شادي روح آن نازنين ،آرامش ابدي آرزو منداست.
آمين

پروانه از تهران

پروانه June 26, 2006 8:05 PM

من با تو صدرصد موافقم. ولی فک نمی‌کنی که جفتمون یا اونایی که مثه ما هستن کمی رومانتیک و بی‌بو و خاصیتن؟ کمی ادا اصول و بی‌نزاکتی بدک نیستا!

مهدی June 23, 2006 10:18 AM

سلام :
آيا ميدانيد:
امروز ، برازنده ترين عصــر جهـان است
زيرا كه به علم و به عمل نقش زنان است

پروانه

پروانه June 17, 2006 8:20 PM

سلام.
اميد وارم لـحظات را با شادي و سلامتي سپري نموده و آينده ي پر بار و مثبتي پيش رو داشته با شي

، با ديگر مشتركين مرز هاي پر گهرمان در هر كجاي جهان كه باشند. «آمين »
پروانه از تهران

پروانه June 15, 2006 9:50 PM

برای محمد می‌نویسم
اما این پرسش را پیش‌تر هم شدنیده‌ام و گفته‌ام: درست است. من از تباری دیگر بودم. شنیدم و دیدم و خواندم. و سپس تا زمانی با آن‌ها ماندم که چون آنان بودم. و هنگاهی رفتم که دیگر نپذیرفتنم. و وقتی مدارا دیدم، با همه‌شان هستم.ولی در همه حال، نه از مهرم بدان‌ها کم شد و نه از احترام‌ام. به گمان‌ام.

ماهمنیر مختصر نویس June 12, 2006 2:08 AM

«بس دور بس غريب، بسا يادگارها
در خانه‌هاي روشن -در كوچه تنگ-
(در خانه‌ها كه پنجره‌هاشان گشوده بود
در آفتاب‌روي)
و آفتاب‌رويي، خاموش و بي‌خيال
كتابي مي‌خواند و نگاهي‌م كرد.
بس دور، زير پنجره‌ي ديگر
ما ناشيانه سيگاري بر لب
با سرفه‌هاي بسيار
از "بوف كور" گويا مي‌گفتيم
و چهره‌ي زوال گران را به خود گرفته بوديم!
(نه عينكي
نه كتابي
اما، سيگار
و سرفه‌هاي بسيار
و حرف‌هاي مبهم
كه قصه‌اي بود از سايه‌ي درختي
و پنجره‌ي بلندي)
گويا كنار پنجره‌ي دور
در آفتاب‌روي
آن آفتاب‌روي هم مي‌خواند
بوف كور!
ما حرف‌هاي ديگر مي‌گفتيم
(او حرف‌هاي ديگر مي‌گفت
او بيم ديگري داشت)
ما بيم ديگري
اما درون پنجره و بيرون
– هم بوف كور، هم سيگار
غوغا مي‌كردند.-م.آزاد

مصطفا June 11, 2006 3:21 PM

سلام
راستش اسن مال پست ها ی قبلیتونه.
وقتی خوندم که شما چادر سرتون می کردید و پدرو مادرتون اونقدر مذهبی بودن تعجب می کنم چطوری الان در اونور دنیا هستید.
به قول خودتون نشستید و همه ی آموزه ای دینی رو مرور کردید و دیدید به درد نمی خورن!!!
شاید هم واقعا همین طوری باشه.
ولی تصورش سخت چطوری تونستید از اون همه سنت دست بکشید یا چطوری پدر مادرتون تونستند به شما اجازه بدن که چنین کنید.
والا این جا خودم شخصا وقتی یه حرفی خلاف اعتقاداتشون می زنم به هزارتا چیز متهم می شم. همیشه هم این باعث می شده که نتوتنم جدی روش فکر کنم.

محمد June 11, 2006 12:25 AM

سلام آبجی! اومدم بيام يه غری بهت بزنم که چرا دير به دیر می‌نويسی، ديدم يه چيزی نوشتی! حال مشکل صحنه هر چی بوده بماند. بحث اگر از ابی و سياوش بشه، البته که من از ابی و آهنگ‌هاش بيشتر خوشم مياد تا سیاوش. هميشه احساس کردم سياوش فقط در حال ضجه و مويه است. از تو بعيد بود که با آهنگ ابی گريه کنی ولی با سياوش حال کنی! حالا روی صحنه يا تو روبوسی هر چی که می‌خوان باشن!‌ خواهر من!‌ تو به موسيقی گوش بده، چه کار داری که توی سالن کنسرت چی شد؟

داريوش June 8, 2006 1:20 PM

سلام...
چه بگويم كه هر چه گفتيد شايد راست باشد
من چه بگويم باورتان مي شود ۳ سال است در يزد حتي يك كنسرت هم اجرا نشده است. فقط به خاطر اينكه اخرين كنسرت كه عصار بود يه چند تا دختر خانم از خودشون قر در كردند..
مختصر جان به مسيحايت بگو كفش كهنه در بيابان نعمتي است
جوانان يزدي ارزو دارند حداقل يه جوانكي بيايد از خودش ترانه بگويد
حال اگر سياوش بود كه كلاه به قعر اسمان انداخته مثل ابي روي صحنه شيرجه مي رويم

مهدي از شهر كويري يزد June 7, 2006 8:31 AM

رفتی و خطره های تو نشسته تو خیالم...
...
خاله نازم
مرسی بابت اون شبها
مرسی

mahsa June 5, 2006 4:53 PM

با این نظر شما هم در مقیاس کلی موافق هستم و هم در مورد شخص ابی. اگر هم از او انتقاد کنید مطمئن باشید همه به شما فحش نمی دهند

دینا June 3, 2006 8:10 AM

سلام .
اشعاري منتخب از مجموعه ي " مادرانه " به مناسبت روز جهاني بدون دود فرستادم متاسفان منعكس نشد.
بنابرين ، روز ۱۱ خرداد را كه در ايران روز پرستار نامگذاري نموده اند ، به تمامي ي پرستاران عزيز هم ميهنمان صميمانه تبريك مي گوئيم.
پرستاران ، نشان از ماه دارند
كه شبها روشن و شب زنده دارند

پروانه از تهران

پروانه May 31, 2006 11:24 PM

درست نوشتي و كاملا همعقيده هستم باهات اما خداوكيلي ديگه اين جمله ي من سگ كي باشم را نگو كه صدام درمياد. اگه فخامتي توي موسيقي هست به خاطر وجود انسانه. مهمترين چيز انسانه. شاد باش و ديرزي

حامد May 29, 2006 5:51 PM

 نظر بدهيد:




مي خواهيد اين اطلاعات حفظ شود؟ بله

(در نوشته خود مي توانيد از تگ هاي اچ تي ام ال استفاده كنيد)