« کابوس | صفحه اصلی | بزدلی، بدگویی، ویرانی مملکت »
September 9, 2005
بهانهای تازه برای ننوشتن
از این روزهام بگویم؛ کلاسهای دانشگاه شروع شده. ظاهرا اگر خسته هم باشم، این "ز گهواره تا گور دانش بجوی" لعنتی دست از سرم برنمی دارد. انگار درس و مشق تعقیبم میکند (به قول داییام "گردم کرده")؛ از تهران فرار کردم، پاریس در کمینم بود. به پراگ گریختم، فکرش راحتم نمیگذاشت. به اپریالیسم و جهان سرمایهداری پناه آوردم تا بلکه بوی ثروت به بینیام بخورد، پیش از آنکه به خود بجنبم، دانشگاه مریلند در همسایگیمان سبز شد و یقهی مرا چسبید. استاد ... گفت: "میخواهی ماهی بزرگی بنمایی در یک جوی کوچک؟ یا ماهی کوچکی باشی در اقیانوس؟" شما باشید در رودروایسی چه میگویید؟ چه میکنید؟
رو که کم نیست؛ وقتی برمیگشتم زیر لب غریدم: میخواهم نهنگی باشم در اقیانوس!
خلاصه مامان میگفت: "ای اقبال، تو پیش و ما دنبال!"
این بود انشای من در بارهی " علم بهتر است یا ثروت؟"
اگر از کار و جوی ژورنالیسم ایرانی بخواهید بدانید، گفتهاند شرایط در حال تغییر است. اما هنوز تردید دارم به این کار برگردم.
و اما اگر از داخل خانه بپرسید، لطفا نپرسید! اصلا اعصاب ندارم. یک بار دیگر از صفر اسباب زندگی خریدیم (از روی تازه واردی، کلی هم سرمان کلاه رفته) و چیدیم. این مدت شغل شریفام شده بود خرید و تعویض و پس دادن ... و دیگر خانهداری. همین.
حالا هم مسیحا میگوید "تق تق نکن، بذار بخوابم، باید هفت صبح بیدار شم برم انستیتو".
September 9, 2005 3:08 PM
نظرها
salam azizam hale shoma khoobeh
ساناز June 2, 2006 11:48 PM