« چه بنويسم؟ | صفحه اصلی | از مسیحا »

September 26, 2004

قماري ديگر

ولي آنقدر منتظر ماندم که ديگر فقط پيري برايم مانده و البته يک مرد.
هفده سال پير شدم. هفده سال تپيدم و لرزيدم و گريستم که مبادا برود، که مبادا نماند، مبادا نيايد ...
ولي شايد که اين يکي فرزند عشق باشد.
و پس از هجده سال هوس قمار ديگر به سرم زده.

September 26, 2004 5:45 PM

 نظرها

سلام به خاله گلم.ميدونم حق داريد.ولي باور كنيد كه من جديدا خودمم از مهسا خبر ندارم. فقط ميدونم درگيره ... براش دعا كنين.مرسي بابت همه چيز. همه مهربوني ها و ...

mahsa October 10, 2004 8:34 AM

پس چی شد اين بچه؟ هنوز نيامده است؟ به خدا ما که بی‌خبر بوديم! شماها خودتان نوشتيد تازه اسم و آدرس را هم گويا پيش پيش می‌دهند!!

تکليف ما را روشن کنيد بدانيم شما حالا چه شأن و مقام و نسبتی داريم.

داريوش October 3, 2004 12:27 AM

Farzande Eshq shirine..va in shirini besalamati va shadi mobaraketun bad

atabay September 29, 2004 10:46 AM

می‌گم حالا که يه اسمی گذاشتين که کافرا بتونن درست تلفظش کنن، يه اسمی هم بذارين که مسلمانو هم بتونن ادا کنن! آخه اين قدر خست به خرج ندين ديگه. اسم ديگه اشو هم بگين تا ما هم بدونيم تشويش اذهان عمومی نشه!!

داريوش September 27, 2004 7:38 PM

به حق چيزهاي نشنيده!
يعني بايد گفت قدم نورسيده مبارک؟
مبارک است، ولي گناه تشويش اذهان عمومي هم پاي خودتان!.

پيام September 27, 2004 4:31 PM

ای بی معرفت. حالا ديگه ما بايد از وبلاگت خبرای خوشو بفهميم ديگه، باشه اشکال نداره. يادت نره بايد مثل فرزانه به من بگه امين دادا. اينم بگم کلی حرف زشت يادش ميدم و يادش ميدم چطوری عينک مسيحا رو از چشش دربياره تف ماليش کنه. خلاصه که بايد خيلي شيطون باشه ، همشم داد بزنه. منم صداش می کنم ابن گلدن.

امین September 27, 2004 2:09 PM

بادا بادا مبادک بادا ...

مصطفا September 27, 2004 2:07 PM

mahmonir jan ghadame noreside mobark! ma ke az alan ehsase amu budan behemun dast dade

vahid September 27, 2004 11:52 AM

...در پیری معرکه گیری عشقی دارد ولی در مورد شما صدق نمیکند..حرف زیادی برای گفتن دارم باشد برای فردا.....ولی شاعر میگوید...
مگو که پیر شده عاشقی نمیزیبد
می که کهنه شود نشئه ای دیگر دارد

منصور September 27, 2004 11:11 AM

حدس زدم ماجرا چيه ولی جرات نکردم بگم. ولی فرين پته ات رو ريخت رو آب. مبارکه!

مهدی غير خلجی

مهدی September 27, 2004 3:52 AM

خنک آن قماربازی که بباخت هر چه بودش
بنماند هيچش الا هوس قمار ديگر!
همه غوطه‌ها بخوردی همه کارها بکردی
منشین ز پای یک دم که بماند کار دیگر
تو بسی سمن بران را به کنار درگرفتی
نفسی کنار بگشا بنگر کنار دیگر

داريوش September 26, 2004 10:48 PM

اولا که پیری چیه ؟ چه حرف ها؟ بعد هم که این الکس هم فرزند عشقه و هم قاصد شادی. میگی نه ، نگاه کن. من یکی که از حالا ذوق مرگ شدم وای به حال اینکه اون قیافه تپلیشو ببینم...

فرین September 26, 2004 9:21 PM

 نظر بدهيد:




مي خواهيد اين اطلاعات حفظ شود؟ بله

(در نوشته خود مي توانيد از تگ هاي اچ تي ام ال استفاده كنيد)