« سهم من | صفحه اصلی | کتابخانه »
October 23, 2003
هزار خانهی خواب و اختناق
به قول رضا قاسمی: حد اقل خاصیت نوشتن این است که خوانندهی خوب پرورش میدهد. کسی که بکوشد بنویسد, دشواریهای نگاشتن را میفهمد و ظرافت هنر نویسنده و البته ضعفهای نوشته را بهتر درمییابد.
درست پیش از خواندن کتاب سهل و سادهی "سهم من" (پرینوش صنیعی), "چاه بابل" (رضا قاسمی), "هزار خانهی خواب و اختناق" (عتیق رحیمی) و "پدرها در پاییز بیشتر می میرند" (شهریار مندنی پور) را خوانده بودم. هرچه نزد کتاب اول احساس توانمندی کردم (گرچه معلوم نیست در عمل چه کنم), در برابر این نوشته های استادانه ی درون نگارانه و پر صنعت, به ستایش افتادم.
دربارهی قاسمی و مندنی پور نقد و یادداشت زیاد دیده ام, اما کمتر واکنشی در مقابل نویسندهی افغان, آقای عتیق رحیمی سراغ دارم. من این کتابش را در ناباوری خواندم. شاید به این سبب که با نویسندگان فارسی زبان غیر ایرانی آشنا نیستم ولی زبان عتیق را هیچ کم از نثر ایرانیهای استاد ندیدم؛ بلکه در دامنهی غنیتر لغات یافتمش. چنان زبان پخته و ورز دیده شده که به خلق شاعرانه نزدیک تر است تا توصیف. بسیاری جملات نیز در کوتاهی و ایجاز و ترکیبشان با خیال, به شعر میرسند: "کجا شد کودک؟ چه صدای پردردی داشت. صدایش بو هم داشت"...
و سراسر کتاب پر است از توصیفهایی بس ناب: "سئوالم به گلویم نمیرسد. در ذهنم همانطور سرگردان میمیرد"... " نه خواب نیستم. سیاهی پخشم کرده است"..." جنها آوازم را از گلویم دزدیده اند"..." شب پرهی یحیی روی کاغذ شبگینه, همچنان ناپیداست. در قلمدانش, توته ای از تباشیر سپید مییابم و شبپره ای می کشم. چرا باید شبپره حتما دیده شود؟ شبپره را از روی شب برمی دارم." ..."جسمم را در آغوش گل های بیجان توشک می سپارم" ووو
از دیگر ویژگیهای کتاب عتیق, فصل بندی آن است. نخستین فصل فقط از یک کلمه تشکیل شده: "پدر؟". دومین از دو وازه: "پدر لعنت!". و بسیاری دیگر از فصلها بیش از نیم خط و نیم صفحه تا چند صفحه نیست.
اساسا به گمان من یکی از توفیقهای عتیق در این کتاب, کوتاهی رمان (144 صفحه ی نیمه پر) است؛ که با این حال به نظرم عناصر اصلی یک رمان خوب را دارد و با کششی زیبا آغاز می شود: "اتاقم تاریک است یا چشمهایم بسته اند؟ شاید هردو. شب است و من خوابم. پس چرا می اندیشم؟" ...
آقای بهمن امینی, از هدیه ی باارزشتان ممنون.
October 23, 2003 1:20 AM
نظرها
چه کسی اين وبلاگ را می نويسد؟ بد نبود در قسمتی از وبلاگ خودتان را معرفی می کرديد تا خواننده ارتباط بهتری با نوشته هايتان برقرار کند.
شايد هم جائی معرفی کرده ايد و من نديده ام؟
افشين November 21, 2003 8:45 PM
چه خوبه که برگشتی
کیانوش November 17, 2003 11:36 AM
صدر اعظم؟ کجا رفتی؟ ظهيرالملکوت دارد دق میکند، بس که حسرت ديدار میخورد! تو را به خدا زود برگرد!
قبلهی پر دردِ سر!
قبلهی عالم November 11, 2003 7:26 PM
مثل همه چيزهای کوچک زندگی، وقتی هستی. مثل همه چيزهای بزرگ، میميرم وقتی نيستی.
اميد November 11, 2003 1:35 PM
وب لاگ اقای معروفی باعث اشنایی با نوشنه ای خوبی که هر کدوم حلقه ی یه زنجیرند شد .
علیرضا . بن. المان
alireza November 10, 2003 4:09 PM
رنگم پريده از بس جاي تو را در خودم خالي مي كنم.
masiha November 9, 2003 4:12 PM
چرا کم می نویسی؟
مصطفا November 8, 2003 11:35 AM
روی نفسهام، رد صدای آشنايی را میگيرم که روزگاری به سمت من عبور میکرد.
غزل November 6, 2003 5:50 PM
khoshhalam ke dobare tanine sadayi ashena ra pass az in hame sokut mishenawam.
wajeb shod bekhunameshun.
sepideh November 4, 2003 9:15 PM
حتما می دانی آنجا که هستی چقدر خوب است. نه که فقط زيبا باشد، شهری است که آدمی را ناگزير به نوشتن و آفريدن می کند و می دانی که چقدر دوست داشتيم ما هم آنجا بوديم. پس به جای همه ما آنجا خوش باش و سرشار شو از آن حس به راستی يگانه ای که بی دريغ نثار می کند.
نکته November 3, 2003 6:22 PM
سکوت خانه، لحن بیقراری دارد.
اميد October 31, 2003 7:34 PM
وقت دوري ات نمام لالايي ها را خواب مي بينم.
ghazal October 30, 2003 11:25 AM
ماهمنير عزيزم:
نمي داني چقدر دلم برايت تنگ است. کاش سري به ما مي زديد، باز مثل آن شب حرف مي زدم و تو چه شيرين راهنماييم کردي.
مهرگان October 29, 2003 12:01 PM
چه خوب است که ماهمنير می نويسد
درياروندگان October 24, 2003 10:05 PM
ماه منير عزيزم!
نکته ديگری در يادم آمد. در اين نوشته، به درونمايه کتاب عتيق نپرداختهای و تنها از نثر زيبای آن ياد کردهای. خوب بود اگر به ديگر جنبههای ادبی آن هم میپرداختی.
مسيحا October 24, 2003 5:28 PM
ماه منير خانم!
اگر يک مقدار در چاپ نوشتهات بيشتر حوصله بورزی، خواندنیتر میشود. تو که در هر کار شکيبايی، شگفت است که طاقت دو دقيقه بيشتر را نمیآری. اگر يای بعد از های آخر را ثبت میکنی، ضرورت است که نيمفاصله را رعايت کنی. گاهی فکر میکنم که جای علائم سجاوندی در نوشته تو موجه نيست. البته در اين باب تو خود کاردانی. برخی جملهها به انگيزه ايجاز، مبهم نوشته شدهاند. دريغ است که ايده خود را نپرورانی. نکتههای نيکويی مینويسی که با تغييراتی جزيی در نوشتار بهتر درک میشوند.
مسيحا October 24, 2003 10:26 AM
به خدا جای هر دوتان الآن در برلين خيلی خالی است. دلم برايتان تنگ شده است!
قبله•ی عالم October 23, 2003 1:42 AM