« کجايي؟ | صفحه اصلی | عشق یا آزادی »

September 17, 2003

فروغ

اولين تپش هاي عاشقانه ي قلبم
نامه هاي فروغ فرخ زاد به همسرش پرويز شاپور. به کوشش کاميار شاپور و عمران صلاحي. 1381. انتشارات مرواريد. تهران.

کتاب با مقدمه ي بلندي تدوين شده که نمي توان ناديده اش انگاشت. با خواندن ش گمانم رفت که مقدمه نويس مي کوشد از فروغ زني در همان چارچوب اخلاقي ايران شصت سال پيش بنمايد. فروغي که عصيان ش زبان زد است و اگر گناهي بر او نوشته شده و غير اخلاقي خوانده شده، درست به همين سبب بوده که قانون نوشته و نانوشته ي خانه و جامعه را تاب نمي آورده. درست زماني که زير آوار نسبت ها و تهمت ها بوده، ميل ش به خلاف عرف را کتمان نمي کند: «تو نمي داني من چه قدر دوست دارم بر خلاف مقررات و آداب و رسوم و برخلاف قانون و افکار و عقايد مردم رفتار کنم ولي بندهايي بر پاي من هست که مرا محدود مي کند ...» . آقاي صلاحي شايد اين خدمت را به نوشته هاي فروغ کرده باشد که در چارچوب جمهوري اسلامي کمي راحت تر چاپ شود ولي با فروغي که تاريخ نوشته و گفته و حتي خود توصيف مي کند, بسي متفاوت است. صلاحي تلاش مي کند فروغي را که به سادگي تا مرز تن دادن به هر که پيش بردند، زني وفادار و عاشق شوهر نشان مي دهد. گرچه خود نامه ها اندازه ي خوبي و "فرمانبر"ي و "پارسا"يي اش را تا حد زيادي گوياست، اگر کسي از زندگي فروغ و به ويژه نامه هاي او به ديگران و حتي نامه هاي شاپور به فروغ نداند، از اين مجموعه چيزي جز يک دختر بچه ي خام و بولهوس و گاه دم دمي مزاج دستش نمي آيد؛ فروغي که به آن پختگي مي رسد که (در مصاحبه ي راديويي ايرج گرگين با فروغ فرخ زاد) عشق مجنون گونه و وفاداري هاي تا لب مرگ را بيماري مي داند.
با اين همه, تصور من از پرويز شاپور بهتر شد. همين که فروغ تا پس از جدايي با او دوست مانده و از او کمک مي خواهد, نشان مي دهد لابد شاپور نيز سزاواري هايي داشته. در عين حال که شاپور از تلخ زباني و بروز بدگماني به فروغ پرهيز نمي کند, دست از حمايت از او برنمي دارد و آن زمان که زبان مردم آن همه برا بود و ارزشهاي عرفي از قانون کاري تر بود, شاپور لااقل در برابر ديگران, سکوت کرد (يادم هست در يک گفت و گوي روزنامه اي درباره ي فروغ فقط گفته بود: شاعر بزرگي بود) و چون بسياري نکرده که به محض جدايي يا اختلاف, براي توجيه خود, راهي جز تخريب آن ديگري نمي يابند.
از کيانوش سپاسگزارم که کتاب را امانتم داد.

September 17, 2003 5:06 AM

 نظرها

سلام خاله
كاش مي شد يك پرنده كوچك بودم...اون وقت پر مي زدم مي يامدم پيش تو...
اين كتاب را دوستمان به مناسبت سال نو بهم هديه داد

روح فروغ شاد.
جسارت زيستن براي خود و بر اساس خود...

دريغ و صد افسوس و دريغ

چند سايت از فروغ:

www.angelfire.com
http://iranscope.ghandchi.com/Anthology/Poetr
ww.forughfarrokhzad.org/

با ارزوي روزهاي پر از شادي براي شما

mahsa October 1, 2003 2:47 PM

تو خاموشی و انگار تيغی خراش می‌دهد آوای تاريکم را.

غزل September 28, 2003 3:00 PM

تو هم رفتی تعطيلات؟ اينجا که باز دارد خاک می‌خورد؟ من را هم که از بيخ و بن يادتان رفته! عجب روزگاری است.

قبله‌ی عالم September 25, 2003 4:01 PM

ziba bood hatman khaham khand movafag bashid va be omide didar....

Amir September 25, 2003 2:12 PM

فکر می‌کنم فروغ تحولات بسياری را از سر گذرانده است. تصويری که ما از فروغ داريم، فروغ پخته‌ی به کمال رسيده است، نه فروغ نوجوانی که عشقی نابالغ او را به ازدواج می‌کشاند. اين کتاب، آغازگاه فروغ را نشان می‌دهد، منزل نخستين وی را. مثل بسياری از شعرهای نخستين فروغ است. به هر روی، من چاپ شدن اين کتاب را بهتر از چاپ نشدنش می‌دانم.
کاش روزی همه نوشته‌های فروغ به ترتيب تاريخی در يک مجموعه منتشر شود.
نکته آخر، شکلِ از نظر من جلفِ کتاب‌آرايی اين کتاب است. هم قلم کتاب و هم طرح روی جلد در خور کتابی نيست که دربردارنده نامه‌های بزرگ‌ترين شاعر زن ايران است.

کاتب کتابچه September 23, 2003 5:46 PM

با اجازتون به شما لينك دادم...

لاله September 22, 2003 7:19 PM

كجايي

aboo September 22, 2003 5:59 AM

اقاي معروفي
بي ارتباط با اين مطلب مينويسم اما بهتر است خودتان را به اقاي عبدالرضايي نزديك نكنيد.
نصيحتي خواهرانه بود.

mina September 20, 2003 9:22 AM

عزيز مهربان، کجايي؟

عباس معروفي September 20, 2003 12:33 AM

ماه منير جونم
به اعتقاد من هم عمران صلاحی با این تپش های عاشقانه خامی های فروغ را بی پایه جستجو می کند و ژرف تعبیر.
پایدار بمانی عزیزم با قلم به این زیبایی.

زنی به طعم خاک September 18, 2003 8:22 PM

 نظر بدهيد:




مي خواهيد اين اطلاعات حفظ شود؟ بله

(در نوشته خود مي توانيد از تگ هاي اچ تي ام ال استفاده كنيد)