« نام | صفحه اصلی | سيمين »

August 10, 2003

کيانوش

از شعرهايش بسيار لذت بردم. برخی را با گوشت و جان نوشيدم. بعضی را اما نفهميدم. نقش‌هايش ولی، همه، هر کدام حرفی با من زد. چيزی گفت.
سياه؛ وقتی می‌شنويش، عزا، کلاغ، شب، تاريکی، مرگ، بدبينی، نااميدی، پوچی، نهيليسم، وحشت، استبداد حتی، پيش چشم‌ت جان می‌گيرد. اين‌ها از فرهنگ من ايرانی است. ولي عمق، اصالت، قدمت، اشرافيت، بزرگی، وقار، فخامت، تاويل‌پذيري، و از اين دست در فرهنگ غرب جای دارد. و کيانوش زنی است تکه تکه؛ ايرانی، غربی. نرم و سبک، مهربان، آشتی با زندگی، با مردم، با همه، شيرين‌رفتار، خندان خاموش، تنهايی‌اش را تنها در بومش ريخته و سياهی‌هايی را که جز آن برايش واقعيت نداشته، خراشيده. طرحی نو درانداخته. قاب و قالبش نيز علی‌حده است.
نقاشی‌ها بيشتر پيکر زن است. گرچه ناتمام، گرچه ناديده‌انگاشته، گرچه پوشانده‌شده، حذف‌شده، در تاريکی مانده، تکه‌هايی از زن است که تيغ خورده، پاره پاره و گاه سوخته در تاريخ نانوشته‌اش، در سياهی کامل بوم جرقه می‌زند. جايی که منتظرش نبودی. جايی که داشت خفه می‌شد، جيغی کشيده. آدرخشی شده. شهابی، هر چند به عمری بس کوتاه. به قدر «پلک برهم زدن» جمشيد، شايد. هيچ يک روگرفت پيشین نيست. قوطی رنگ‌ها فرق داشته و پارچه‌‌ها متفاوت بوده‌اند، قلم اما يک قلم است. گوناگوني‌ای در يک هماهنگی سراسري. و عنصری مشترک، چون امضا و مهری، نشان هويت يگانه آن‌هاست. تيغ.

August 10, 2003 2:56 PM

 نظرها

شعرهاي كبانوش مثل خواب دم صبح خوش است و خستگي شبانه را از روح خواننده شعرش مي تاراند.

Mahmoud September 7, 2003 4:26 AM

kash yek bar mididamet delam mikhad cheshm hato bebinam shayad gheseh cheshmhaye to hamoni basheh ke man donbalesh to tamoom cheshma gashtam

greyone August 11, 2003 9:06 PM

به مسيحا بگو روايت کردن را از تو بياموزد. اگر چه اين روزها حالِ من خراب است و پريشان، اين يکی را بهتر از حکايت مسيحا فهميدم.

داريوش August 10, 2003 3:11 PM

 نظر بدهيد:




مي خواهيد اين اطلاعات حفظ شود؟ بله

(در نوشته خود مي توانيد از تگ هاي اچ تي ام ال استفاده كنيد)