« گفت‌وگو با داریوش آشوری، درباره‌ی مفهوم انتخابات | صفحه اصلی | زبان باز، فرهنگ باز و جامعه‌ی باز »

March 19, 2008

نوروز خجسته

امیدوارم سال خوشی رو شروع کنین

مامان م
خواهش می کنم تا هستم، برام بمون

فرزانه ام
تا تو بخوای، برات می مونم

خویشان و دوستان م
دوست تون دارم

March 19, 2008 6:36 PM

 نظرها

سلام سال نوع مبارک. فرید هستم .راستش خیلی دوست دارم برای ادامه تحصیل بیام امریکا ولی میدونم خیلی سخته.ولی میدونم با دعوت نامه میشه.ممنون میشم اگه جوابمو بدید و کمکم کنید . با آرزوی سالی پر برکت برایه شما و فرزانه خانوم.

farid April 7, 2008 2:45 PM

میان خورشید های همیشه
زیبائی تو
لنگری ست -
خورشیدی که
از سپیده دم همه ستارگان
بی نیازم می کند
نگاهت
شکست ستمگری ست -
نگاهی که عریانی روح مرا
از مهر
جامه ئی کرد
بدان سان که کنونم
شب بی روزن هرگز
چنان نماید
که کنایتی طنز آلود بوده است

و چشمانت با من گفتند
که فردا
روز دیگری ست -

آنک چشمانی که خمیر مایه مهر است!
وینک مهر تو:
نبرد افزاری
تا با تقدیر خویش پنجه در پنجه کنم
***
آفتاب را در فراسوهای افق پنداشته بودم
به جز عزیمت نابهنگامم گزیری نبود
چنین انگاشته بودم

ایدا فسخ عزیمت جاودانه بود
***
میان آفتاب های همیشه
زیبائی تو
لنگری ست -
نگاهت شکست ستمگری ست -
و چشمانت با من گفتند
که فردا
روز دیگری ست

http://youtube.com/watch?v=NsJmcah7D9E


hezaaran martabe eshgh taghdime to baad


miboosamet

Mahsa

مهسا April 6, 2008 5:57 AM

http://www.youtube.com/watch?v=hcfhBjTtLuw&feature=related

farzaneh April 4, 2008 11:22 PM

خانوم HAPPY BiRTHDAY
تولدت مبارك بانوي فروردين...
هديه تولدت دلم... بيش ندارم

farzaneh April 4, 2008 12:52 PM

شاهدان پرده دارانند بانو
پسین بی‌قراری این دل وامانده اگر، اگر قراری بود، سایه‌ها چرا پرده‌دار پنجره‌ی مهتابی‌ام شدند؟
به گمانم این سال، تشنه‌ی بی‌قراری پنجره است
تشنه‌ی نور و تشنه‌ی عبور
چه می‌دانم
هنوز تا بافه‌ی گیسویت، هزار خواب تعبیر ناشده فاصله دارم.
...تنها ترسم از این است که تا دوباره خواب ببینم، طلسم شب چهارده نیز کفاف سایه نشینی ماه را نکند
بگو بیاید بانو
همین نزدیکی ها جایی است
که شعر و شراب خون خدا را می‌‌آلایند
مردان در کار دعایند
و باران نمی آید ...
به تو گفته بودم که : تشنه‌ام ...
باور نمی کنی؟

بی نام 2 April 3, 2008 1:20 AM

سلام خانـم رحيمي ي عزيز.
ما با مشا هده ي حضور متواضع و محتر ما نه و همچنين گزارش زيباي شما از مراسم هاي مختلف بسيار خر سند شديـم . به اميد حضور پر بار شـما و گزارشهاي خوبتان هستيم .

ازطرف " با نوان فر هنگدوست."

پ.م.م

پروانه April 2, 2008 6:24 PM

اي بانو... دل همه رو كه بردي...
دلم تنگه ماه منير
تنگ هوشت ... دلم تنگ دستات ... با چشمات, با صدات, با بغلت, با بوي موهات با تيغ نگات...
ماه منير...
ماان صدي...
ننه كجايييييييييييي
هاها
دلم براي انگشت كوچيك پاهات مرديده...

farzaneh March 31, 2008 11:39 PM

سلام سال نو مبارك وخجسته.به مهدي سلام برسونيد

amin March 31, 2008 10:32 PM

ماه منیر جون: خواستم بگم كه روز شنبه از دیدنت خیلی خوشحال شدم. گزارش خوبت رو هم همین الان دیدم. تبریک به خاطر کار جدید.

در ضمن !!!you look great

نهال March 31, 2008 6:30 PM

دیشب دم دم های صبح بود که ویر نوشتنم گرفت
مهمان بودم و صاحب خانه در خواب ناز
نه قلمی بود و نه دفتری اما یک مثنوی با تو سخن گفتم
انقدر در خیال با توحرف زدم که امروز یکسره به سکوت رسیدم
خاطرم به تشویش ابدی رسیده و سکوتم انقدر سنگین که کم کم دارم کلام و کلمه را گم می کنم
بی پرده بگویم...
بانوی شعر هایم را گم کرده ام
شما سراغی از او نداری ماه منیر؟
چیزی به تو نگفت؟
نشانه ای نداد؟
حالا باید تا کدام صبح چلچله
به طلوع خیال، دل خوش باشم؟

سراغ من که نمی آیی ماه منیر، خورشید هم کسالت روزهای عبث را مکرر می کند.

کجایی بانو
بانو
کجایی؟

بی نام March 31, 2008 6:09 AM

دیشب دم دم های صبح بود که ویر نوشتنم گرفت
مهمان بودم و صاحب خانه در خواب ناز
نه قلمی بود و نه دفتری اما یک مثنوی با تو سخن گفتم
انقدر در خیال با توحرف زدم که امروز یکسره به سکوت رسیدم
خاطرم به تشویش ابدی رسیده و سکوتم انقدر سنگین که کم کم دارم کلام و کلمه را گم می کنم
بی پرده بگویم...
بانوی شعر هایم را گم کرده ام
شما سراغی از او نداری ماه منیر؟
چیزی به تو نگفت؟
نشانه ای نداد؟
حالا باید تا کدام صبح چلچله
به طلوع خیال، دل خوش باشم؟

سراغ من که نمی آیی ماه منیر، خورشید هم کسالت روزهای عبث را مکرر می کند.

کجایی بانو
بانو
کجایی؟

بی نام March 31, 2008 6:09 AM

اميدوارم سال خوب و پرباري پيش رو داشته باشيد، من مدتي هست كه وبلاگ شما را مي خوانم و به نوشته هاي شما علاقه فراواني دارم شايد به خاطر خواندن مطالب خوب شما بود كه خواستم پيله هاي تنهايي را كه حصار تنم شده بود از خودم دور كنم، من مثل شما سررشته چنداني از نوشتن ندارم وليكن آن چه مرا مشتاق نوشتن مي كند هم صحبتي با افرادي هست كه بعد از خواندن مطالبم آزاري از آنها متوجه من نمي شود، در هر صورت خوشحال مي شوم كه مرا در درست نوشتن ياري كنيد

تینا March 30, 2008 6:38 AM

درود . سال نو مبارک . بهترين ها را برايتان آرزو دارم .

ali March 26, 2008 11:54 AM

سلام نازنين هـموطن مقبو لـم.
آري صحبت از آشفتگي و نا ميزوني بود كه لحظا تي بعد
شخص مورد نظررا براي اولين باركمي جدي ترو مرتب تر
از شبهاي قبل رو يت نـمودم.
فكر كردم شا يد حس دو رقمي اش اورا تكان داده و هشيارش نـموده كه در اين صورت جاي اميد وا ري است و خشنودي آغاز تحولات چشم نواز.!
و با يد به فال نيك گرفت زيبا گرا ئي را.

همواره درپناه علـم آفرين باعزيزان ات شاد زي.

پر وا نه.م.م

پروانه March 24, 2008 1:18 PM

سلام جگيررررررررررررر....
سال نو مبارك.... قربونت بشم...
منو ببخش كه دير شد تبريكم... نميشد كه زودتر نشد... واقعا شرمنده مادر جان...
فدات شم من...
درد و بلات تو سرم مادر...
سال خوبي داشته باشي
ميميرم برات...
I LOVE YOU TOOOOO MUCH
That much that it hurts...

تبريك از طرف كريم و سميرا


عاااااااااااااااششششقتم

farzaneh March 23, 2008 3:35 PM

سلام به بهار و به شادماني و خجستگي و فرا واني و
پر وازو آزادگي و آرزوي تجربه ي كا مل آنها،و در
آغوش كشيدن نور و شعشع جان افزا .
و همه ي خو شبختي هاي در راه.
و با جر قه ي بو سه هاي سازنده ي اميد و آرزو .
دورازچشم حسود شيا طين ، براي من ،تو ، او و در
قا لب جـمع، چرا كه نه.؟!

با آرزوي كمترين فا صله ي مو جود بين عزيزان، فقط به مسا فت دو قلب پر طپش و شادو سالـم، با تو

پر وا نه : " تا اكسيژن مي رسد ،زندگي با يد كرد"

پروانه March 21, 2008 12:24 PM

سلام
سال نو مبارک!
با آرزوی سالی خوش و پر از موفقیت و شادکامی برای تو.

شاد و موفق باشی
آزاد و پایدار باد ایران و ایرانی

پیامبر دیوانه March 21, 2008 12:23 AM

با آرزوي سالي خوش و سرشار از موفقيت و تبريك به شما و نازنين دخت ت فرزانه.

محمد رضا March 19, 2008 11:14 PM

 نظر بدهيد:




مي خواهيد اين اطلاعات حفظ شود؟ بله

(در نوشته خود مي توانيد از تگ هاي اچ تي ام ال استفاده كنيد)