« دوست بزرگوار | صفحه اصلی | گفتگو با احمد کریمی حکاک در حاشيه «کنفرانس بین‌المللی رومی» در مریلند »

September 15, 2007

بین ما

هنوز نمی­دانم حسرت برم یا حیرت یا نفرین فرستم بر آن روزگار که چنان بود "بین ما"

یا که بگذارم حال دیگر وجودم را ترانه­های نفرینی فراگیرند

هنوز در این ندانی زندانی­ام

بگذار بگوید او "خوب" است

بگذار پایمردی این همه بی­بها شود

بگذار همان نوستالژی شانه­ام را بخشکاند

بگذار همه همین را بگویند

راست می­گویند؛ من همین­ام و تا به انتهای بی­انتها از این عشق در امان نخواهد ماند.

Entre nous,
C'est l'histoire
Qui commence au hasard
De nos yeux qui se cherchent
Entre nous

Entre nous,
De nos bras
C'est le temps qui donnera
Un premier rendez-vous
Entre nous

Entre nous, c'est le temps qui s'enfuie qui s'en fout
C'est la vie qui me prend dans son poult
C'est le coeur qui avoue
Entre nous,
Entre nous,
C'est l'aveux qui nous brûle en dessous
De nos peaux que l'on frôle, jaloux,
De nos moindres secondes sans nous

Entre nous,
C'est toujours
C'est le contraire
D'un jour
Un voyage sans détour
Entre nous

Entre nous
C'est le fort, la raison et le tord
C'est l'envie qui nous mord dans le cou

Entre nous,
C'est l'amour qui nous brûle en dessous
De nos peaux que l'on frôle, jaloux
De la moindre seconde sans nous

Entre nous,
C'est toujours
C'est le contraire
D'un jour
Un voyage sans détour
Entre nous.

Artist: CHIMENE BADI
Album:
UNKNOWN
ENTRE NOUS lyrics

September 15, 2007 11:01 PM

 نظرها

پدرمون رو كه در آوردي ماه منير من, با اين ENTRE NOUS!

farzane October 17, 2007 12:34 PM

به بانوی آب ها ماه منیر
------------------
بالا بلند

بر جلوخان‌ منظرم

‌چون‌ گردش‌ اطلسى‌ ابر قدم‌ بردار

از هجوم‌ پرنده‌ بى‌پناهى

‌چون‌ به‌ خانه‌ بازآيم

‌پيش‌ از آنکه‌ دربگشايم

‌بر تختگاه‌ ايوان

‌جلوه‌اى‌ کن

‌با رخسارى‌ که

‌باران‌ و زمزمه‌ است

‌چنان‌ کن‌ که‌ مجالى‌ اندک‌ را در خور است‌

که‌ تبردار واقعه‌ را

ديگر دست‌ خسته‌ به‌ فرمان‌ نيست

...

احمد شاملو

بی نام September 24, 2007 8:32 AM

هر بار اين شعر رو ميخونم فقط فقط ياد تو ميفتم
هزاران مرتبه تقديم تو باد/

میان خورشید های همیشه
زیبائی تو
لنگری ست -
خورشیدی که
از سپیده دم همه ستارگان
بی نیازم می کند
نگاهت
شکست ستمگری ست -
نگاهی که عریانی روح مرا
از مهر
جامه ئی کرد
بدان سان که کنونم
شب بی روزن هرگز
چنان نماید
که کنایتی طنز آلود بوده است

و چشمانت با من گفتند
که فردا
روز دیگری ست -

آنک چشمانی که خمیر مایه مهر است!
وینک مهر تو:
نبرد افزاری
تا با تقدیر خویش پنجه در پنجه کنم
***
آفتاب را در فراسوهای افق پنداشته بودم
به جز عزیمت نابهنگامم گزیری نبود
چنین انگاشته بودم

ایدا فسخ عزیمت جاودانه بود
***
میان آفتاب های همیشه
زیبائی تو
لنگری ست -
نگاهت شکست ستمگری ست -
و چشمانت با من گفتند
که فردا
روز دیگری ست

شاملو

mahsa September 24, 2007 4:33 AM

"مهمان منی به آب، آنهم لب جوی"

ماه منیر عزیز
"بیانیه اعتراض به لایحه ی خانواده" را شنیدم. و چون امکان درج نظری وجود نداشت چند خطی اینجا برایت می نویسم:
اول دست مریزادی به خانم مهاجر
بعد هم حیرت از استناد قرانی ایشان برای غیر شرعی نشان دادن چند همسری! چرا که نگاهی ساده به طومار ازدواج های بزرگان دین اسلام حکایت دیگری است ورای آن تفسیر و با چیزی بی ارز منت نهادن
دو بعد از آن "شتر با ملاقه آب دادن است" که این شکم بارگی و عطشی که من در پشت سبلت مردان می بینم، برای سیراب کردن چشم و جانشان از چشمه ی زنان، اگر گدای سامری هم باشند یک شبه تاجر می شوند. لابد آقایان خواستند با طرح این لایحه مشکل فاصله ی طبقاتی را حل کنند و انگیزه ای شود تا طبقه مستضعف ( آسیب پذیر!) جامعه در تکاپوی فتح حوریان بهشت بر روی زمین! هم به اقتصاد خودشان کمک کنند هم به بدنه ی افلیج اقتصاد مملکت.
سه بعد از آن چه تضادی؟ اگر خوب به این جمعیت نابرابر نگاه کنی گوشی دست ات می آید که نیمی از مردها به دلیل تصفیه حساب های سیاسی و جنگ و اعتیاد و هزار آفت بی پدر و مادر دیگر نفله شده اند وزنان هم دانشگاه و هم مشغله ها را ربوده اند جمعیت شان هم که دو برابر مردان است در این صورت اگر بخواهیم همان عدالت راستین دولت جدید را مد نظر قرار دهیم دست کم دو فروند زن نصیب هر مرد و نامرد ایرانی می شود! مگر اینکه شما به ذات با عدالت! مشکل داشته باشی...

هر دم از این باغ بری می رسد. حالا کجایش را دیدی...

محمد رضا September 20, 2007 11:41 PM

گفتم كه اهندلي كنم چندي ندهم دل به هيچ دلبندي

hamid September 20, 2007 1:31 PM

این وکالت پروردگار! حالم را بد می کند ماه منیر جان به حرمت رنجت سوگند.

محمد رضا لطفی September 19, 2007 4:20 PM

" خدا وندا "

چنان به زشتي ي خشم كسا ن گر فتار م
كه دو لت تو كند حل ، مشكـل كــارم


ما هـمنير عزيز،تـجر به ي شصت سال زندگي ام را با تو و ديگر جو ا نا ني كه عابرا ن اين سايت هستند به اشتراك مي گذارم .
آري عزيزان "
يك مثقال صبوري ، با دو نـخود گذشت زما ن، به اضا فه ي ايمان به و كا لت پر ورد گار مهربان ، هـمه چيز O.K خو ا هد د.

پروانه September 19, 2007 1:08 PM

اول سلام .
و دو م :
يك گر به به مهر با ني ام چنگ زده
يك مور چه به پاي سينه ام سنگ زده
من اهل خصو مت و عدا وت نيسنــــم
ليكن حضرا ت به من چنا ن انگ زده
درسينه ي من ،يك حفره است بس كوچك
آن خـصـم و عـدو،چنا نش خد نگ رده
اعـلام كنــم به سـا زمـا ن ملـل و
اين منطقه رابـخوا نـم اش جنگ زده

سروده پ.م.م از تهران

پروانه September 19, 2007 12:56 PM

چه آهنگ و ترانه قشنگي...

Sara Raha September 19, 2007 7:23 AM

زندگی یه طلوعه یه غروبه...مگه نه ؟

زندگی یه آهه یه دمه...مگه نه ؟

بگذار بگویند....تو خود آن کن که بر این دنیا رواست.

آریا September 18, 2007 9:45 AM


" در آستانه "
...
انسان زاده شدن تجسد وظیفه بود :
توان دوست داشتن و دوست داشته شدن

توان شنفتن

توان دیدن و گفتن

توان اندهگین شدن و شادمان شدن

توان خندیدن به وسعت دل

توان گریستن از سویدای جان

توان گردن به غرور برافراشتن

در ارتفاع شکوه ناک فروتنی

توان جلیل به دوش بردن بار امانت

و توان غمناک تحمل تنهایی

تنهایی

تنهایی

تنهایی عریان .

انسان

دشواری وظیفه است
...

"احمد شاملو"

بی نام September 16, 2007 4:35 AM

 نظر بدهيد:




مي خواهيد اين اطلاعات حفظ شود؟ بله

(در نوشته خود مي توانيد از تگ هاي اچ تي ام ال استفاده كنيد)